Logo

صفحه اصلي > اجتماعی > اولین دارالایتام هشتگرد به ثبت اداره اوقاف و امورخیریه رسید

اولین دارالایتام هشتگرد به ثبت اداره اوقاف و امورخیریه رسید


29 تیر 1393. نويسنده: monshi
اولین دارالایتام هشتگرد به ثبت اداره اوقاف و امورخیریه رسید


واقف خیر اندیش یک باب منزل خود را در ساوجبلاغ وقف دارالایتام کرد تا اولین دارالایتام شهر هشتگرد به ثبت اداره اوقاف و امور خیریه برسد.
محرمعلی پیشگاه زاده فرزند صفت الله متولد 1335 بازنشسته ناجا اهل هشتگرد حاضر بود تمام داروندارش را بدهد تا فقط خداوند به او فرزندانی دهد خداوند به او سه فرزند داده بود اما هر سه بر اثر بیماری جانشان را از دست داده بودند . اما او با آرامشی خاص می گفت : هدیه ای بوده از سمت خدا و الان نیز پیش خود اوست ، به خود خدا قسم هرچه خودش بخواهد همان است.آمده بود تا خانه 105 متری خود به ارزش 1 میلیارد و چهارصد هزار ریال را وقف دارالایتام نماید.با چشمانی پر از اشک می گفت : فقط میخواهم پدر باشم.پدری برای همه یتیمان در طول تاریخ،بچه ها را دوست دارم چون فرشتگان خداوند عزیزند و باید به آنها رسید. پرونده ایتام را که دید ، فقط هق هق گریه اش بود که ضبط سکوت روزگار می شد. می گفت که ناظر خرید ناجا بودم و الان بازنشسته ام.انگار داشت خیال کودکان یتیمش را در آینده راحت می کرد که می گفت : عزیزانم قسم می خورم که در مدت خدمتم حتی در قبال هدایا و اقلامی که اداره در اختیار پرسنل خود قرار می داد من بهای آن را می پرداختم تا به منزل ببرم و خیالتان راحت باشد که دارایی ام را از راه حلال تهیه کردم تا شما در آینده فرزندانی خدوم برای ملت و دولت و کشورتان باشید. فرزندانم خوشا بحالمان که ما در کشوری که متعلق به شهدا است زندگی می کنیم و با این مقدمه پرده از یک زخم و راز قدیمی برداشت. بغضش ترکید و گفت : افتخار می کنم که در این انقلاب خادمی کرده ام . من بعنوان پشتیبانی در مهران خدمت می کردم. حمله منافین صورت پذیرفت. خودرویی اسقاطی که اصلا به درد نمی خورد و گوشه ای پارک شده بود ، انگار یک صدای غریبی به من گفت که با سربازانت سوار ماشین شوید و بروید: نشستم پشت فرمان و با توکل برخدا استارت که زدم ماشین روشن شد. همه مات و مبهوت .نیسانی که اصلا کار نمی کرد روشن شد. اما مسیرمان را اشتباه رفتیم و جای اینکه به ایلام برویم به سمت اندیمشک رفتیم و در راه مهمان بمبهای شیمیایی شدیم . یک هفته ای را با 9 سربازم در بیابان و با یک قمقمه آب سر کردیم. فقط لبانمان را خیس می کردیم. ما را جزء مفقود الاثرها زدند. اما پس از 7 روز که مارا پیدا کردند تازه فهمیدم که خداوند از من چیزی جز شهادت می خواهد و امروز متوجه شدم که خداوند خواسته تا من زنده بمانم تا امروز این نیت خیر را انجام دهم . در این سالها ناراحت بودم که همه رفقای من شهید شدند و اما من بودم . خدا به خانواده شان صبر و اجر دهد. عزیزان من ؛ به فکر نظام ؛‌مملکت و به فکر خودتان برای بعد از مرگ باشید.من فقط میخواهم با اجرای عمل وقف ماندگار باشم برای آیندگان که از من به نیکی یاد کنند و پرونده عملم بسته نشود. عزیزان من ، خودتان تصمیم بگیرید برای خودتان ، وصیت نکنید که دیگری جای شما کار خیری انجام دهد. شما هم مثل شهداء خودتان کار خیر کنید تا ماندگار شوید و یاد و خاطرتان زنده بماند. عزیزان من ، این برادر 58 ساله از شما می خواهد که اگر کار من را غلط می دانید شما راه دیگری را انتخاب کنید. اما من فهمیده ام که وقف ماندگارترین بحث تاریخ است. خداوند خود شاهد و ناظر اعمال ماست. جانتان سالم ، برای عزیزان ، خدمتگزار باشید. عزیز دلم شاید در این دنیا دو دستگاه ،‌سه دستگاه خانه و اتومبیل داشته باشی اما بیش از یک دستگاه که نیاز آدمی نیست.پس عزیزان به فکر آخرت خودتان باشید.این همه حرص و جوشی که برای مال و اموال می زنیم به فکر آیندمان بعد از مرگ باشیم. یک باقیات الصالحات ، یک یادگاری در این دنیا بگذاریم.یک تلنگری به خودمان بزنیم . بیایید مال و منالمان را ماندگار کنیم و به فکر توشه آخرت باشیم با وقف.
این همه مال و منال برای چه ؟ وقتی قرار است که از این دنیا برویم آیا این اموال درست مصرف می شود یا نه ؟ پس تا هستیم به فکر حرکتی مثبت باشیم.

بازگشت