صفحه اصلي > فرهنگی > روز کرج؛ بهانهای برای مکث، گفتوگو و بازخوانی هویت
روز کرج؛ بهانهای برای مکث، گفتوگو و بازخوانی هویتامروز, 09:47. نويسنده: monshi |
بیستم مهر، روز کرج، فرصتی است برای مکث و بازخوانی هویت شهری؛ روزی که گذشته و تنوع فرهنگی کرج را یادآوری میکند و پرسشهای بنیادین درباره آینده آن را پیش روی ما میگذارد. این روز بهانهای است برای گفتوگو و پیوند دوباره با میراث و روح جمعی شهری که هنوز در مسیر تعریف خود قرار دارد. نادر زینالی، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی البرز در یادداشتی نوشت: بیستم مهر، (روز کرج) برای ما مردم البرز، معنایی تازه دارد. روزی است برای مکث، برای نگاه دوباره به شهری که سالها میان سرعت و سکوت، میان رشد و فراموشی، میان سنت و مدرنیته نفس کشیده است. کرج، شهری است در میان کوه و دشت، میان رود و راه، میان گذشته و آینده. شهری که از آغاز با «میانهبودن» تعریف شده است. از کاروانسرای شاهعباسی در مسیر ری به قزوین تا پل خاتون بر روی رودخانه کرج، از باغهای زیبا تا بازارهای کوچک محلی، کرج همیشه بر مسیر عبور بوده، اما کمتر مجالی یافته تا مقصد باشد. شاید زمان آن رسیده که این شهر از نقش گذرگاه، به نقشی تازه، به منزلگاهی فرهنگی بدل شود؛ جایی برای مکث، برای شناخت، برای معنا. هیچ شهری در ایران به اندازه کرج اینهمه صدا و چهره ندارد. اینجا آمیزهای از فرهنگهاست؛ از گویشهای آذری و کردی تا نغمههای گیلکی و لری، از آشپزی خراسانی تا آیینهای جنوبی. در هر کوچهاش میتوان تکهای از ایران را دید. اما این تنوع، اگرچه زیبا، گاه به پراکندگی نیز انجامیده است. ما باید از این چندگانگی، هویتی تازه بسازیم؛ هویتی که نه در حذف تفاوت، بلکه در پذیرش و گفتوگو شکل میگیرد. شاید یکی از بزرگترین میراثهای کرج، همین توان همزیستی باشد. مردمانی از نقاط مختلف کشور که در کنار هم زیستهاند و از دل تفاوت، زبان مشترک ساختهاند. این زبان، همان روح فرهنگی شهر است؛ زبانی که باید دوباره شنیده شود، زیرا در ازدحام زندگی مدرن رو به فراموشی است. میراث فرهنگی؛ روایت زندگی وقتی از میراث فرهنگی سخن میگوییم، ذهن خیلیها به سمت بناها میرود: پلها، کاروانسراها، حمامها. اما میراث، تنها در سنگ و آجر خلاصه نمیشود. میراث، شیوه زیستن است. در طرز حرف زدن مردم، در آیینهای محلی، در غذاهای سنتی، در خاطرات جمعی و حتی در شیوهی چای خوردن در عصرهای تابستانی. در کرج، میراث زنده در همین جزئیات جریان دارد. در لبخند مغازهداری که از لهجهاش میتوان فهمید اهل کجاست؛ در سفرههای رنگارنگ روستاهای طالقان؛ در موسیقی محلی که در گوشهای از مهرشهر شنیده میشود. اینها میراثهاییاند که نمیشود روی نقشه ثبت کرد، اما بدون آنها هیچ شهری زنده نمیماند. از نگاه ما در میراث فرهنگی البرز، حفاظت فقط به معنای مرمت نیست، بلکه به معنای تداوم است؛ تداوم خاطره، تداوم حس تعلق. اگر پل خاتون بماند اما مردم از کنارش بیتفاوت عبور کنند، آن پل در واقع مرده است. اما اگر کودکی در کنار آن عکس بگیرد، اگر راهنمای محلی دربارهاش قصه بگوید، آنگاه میراث دوباره زنده میشود. ریشههای کرج، به ژرفای تاریخ ایران میرسد. در جایجای این سرزمین، رد پای تمدنهای کهن دیده میشود؛ از تپههای باستانی اشتهارد که از نخستین زیستگاههای انسانی در فلات مرکزی خبر میدهد، تا قلعههای سنگی طالقان که هنوز در دل کوهها ایستادهاند و از روزگار ایلات و کوچنشینی روایت میکنند. در دورهی صفوی، با ساخت کاروانسراهای شاهعباسی، کرج به یکی از گرههای مهم شبکه ارتباطی ایران بدل شد؛ شهری در مسیر که راه قزوین را به ری و سپس به قلب پایتخت آن روزگار پیوند میداد. در دوران قاجار، باغهای مصفای کرج و هوای خنکش شاهزادگان و درباریان را به سوی خود کشاند؛ باغهایی که بعدها قصردشت و حسینآباد و عظیمیه امروز را شکل دادند و سرانجام در قرن بیستم، با عبور راهآهن و شکلگیری صنایع مادر، کرج چهرهای نو یافت؛ شهری که از دل باغ و کوه بیرون آمد و به نماد مدرنیزاسیون و زندگی شهری در حاشیه پایتخت بدل شد. این تاریخ چندوجهی، اگر درست خوانده شود، به ما میآموزد که کرج همواره شهری در حال «تغییر» بوده است. شهری که پیوسته خود را بازآفرینی کرده؛ از روستایی در مسیر قزوین تا کلانشهری در قرن بیستویکم. اما پرسش اینجاست در این تحولات، چقدر از «خود فرهنگی» کرج باقی مانده؟ روز کرج؛ بهانهای برای بازخوانی هویت بیستم مهر را میتوان روز بازخوانی دانست؛ بازخوانی حافظه شهری، تاریخ محلی و روح جمعی مردمی که در این سرزمین زیستهاند. این روز، نباید تنها به مراسم و سخنرانی خلاصه شود. روز کرج باید روز گفتوگو باشد. روزی که در آن از خود بپرسیم: «ما کیستیم؟»، «چه چیز ما را به هم پیوند میدهد؟» و «چگونه میتوانیم آینده را با تکیه بر این پیوندها بسازیم؟». کرج برای داشتن آیندهای روشن، باید گذشتهاش را بفهمد. فهمیدن گذشته، به معنای بازگشت به عقب نیست؛ به معنای شناخت ریشههاست. شهری که ریشههایش را بشناسد، در برابر طوفانهای تغییر مقاومتر است. در میراث فرهنگی البرز، تلاش کردهایم این شناخت را تقویت کنیم. از مرمت پل خاتون و کاروانسرای شاهعباسی گرفته تا برنامهریزی برای ثبت جهانی روستای برغان. اما فراتر از این پروژهها، مهمتر آن است که مردم احساس کنند بخشی از این میراثاند. اگر احساس تعلق شکل بگیرد، حفاظت از میراث خودبهخود رخ میدهد. کرج از معدود شهرهایی است که مفهوم «تنوع فرهنگی» را در عمل تجربه کرده است. اینجا شهری است که در آن تضادها نه حذف، بلکه جذب شدهاند. در همین جذب و ترکیب است که میتوان الگویی از آینده ایران را دید؛ آیندهای که در آن تفاوتها تهدید نیستند، بلکه منبع غنا هستند. روز کرج، فرصتی است برای برجسته کردن این تنوع. برای نشان دادن اینکه هویت، امری یکدست و صلب نیست؛ سیال است، چندوجهی است و از گفتوگوی فرهنگها تغذیه میکند. میراث فرهنگی در چنین شهری، فقط نگهدارنده گذشته نیست، بلکه تسهیلگر گفتوگوست؛ میان نسلها، میان زبانها، میان اقوام. میراث ناملموس؛ حافظهای که باید زنده بماند در کنار بناها و آثار تاریخی، آنچه امروز بیش از همیشه اهمیت دارد، «میراث ناملموس» است؛ همان سنتها، آیینها، موسیقیها و مهارتهای دستی که در سکوت زمان در حال محو شدناند. در البرز، این میراث فراوان است از آیینهای محلی روستاهای طالقان گرفته تا مهارتهای صنایع دستی در برغان و گلهدشت، از آوازهای کار و چوپانی گرفته تا داستانگوییهای شبانه در خانههای قدیمی. اگر این میراث زنده نماند، شهر بیصدا میشود. ما در برنامههای جدید، تلاش کردهایم با همکاری انجمنها و هنرمندان محلی، این میراث را بازآفرینی کنیم. جشنواره لالهها، نمایشگاههای صنایع دستی و برنامههای گردشگری فرهنگی در همین راستا شکل گرفتهاند. هدف ما این است که میراث را از موزه به خیابان بیاوریم، به میان مردم، به زندگی روزمره. از توسعه کالبدی تا توسعه فرهنگی در دهههای اخیر، توسعه کرج بیشتر کالبدی بوده است؛ برجها بالا رفتهاند، خیابانها گسترش یافتهاند، اما هویت فرهنگی شهر همپای آن رشد نکرده است. نتیجه آن شده که گاهی میان ظاهر و روح شهر فاصله میافتد. توسعه واقعی زمانی اتفاق میافتد که کالبد و فرهنگ با هم رشد کنند؛ وقتی که ساختمانها فقط دیوار نباشند، بلکه روایت باشند. در میراث فرهنگی، باور ما این است که هر پروژه عمرانی باید «پیوست فرهنگی» داشته باشد. یعنی بداند در چه بستر تاریخی قرار دارد، با چه خاطرهای روبهروست و چه اثری بر حافظه جمعی میگذارد. بدون این نگاه، شهر به جسمی بیروح تبدیل میشود. آینده کرج را باید در آینه هویتش دید. شهری که میخواهد مدرن باشد، باید بداند مدرن بودن یعنی آگاهی از خود، نه بریدن از ریشه. اگر ما بتوانیم از میراث بهعنوان منبع الهام استفاده کنیم، میتوانیم الگویی تازه از زیست شهری بسازیم، شهری که در آن توسعه با فرهنگ پیوند خورده و هر کوچهاش روایتی از گذشته دارد. برای تحقق این چشمانداز، باید میان نهادها همافزایی باشد؛ میراث فرهنگی، شهرداری، دانشگاهها، آموزشوپرورش، و مهمتر از همه، مردم. هیچ طرح فرهنگی بدون حضور مردم پایدار نمیماند. روز کرج میتواند نقطه شروع این همافزایی باشد؛ جایی که همه به جای تماشاگر، بازیگر باشند. آنچه کرج امروز به آن نیاز دارد، بازگشت به خود است، نه بازگشت به گذشته. باید ریشهها را شناخت، اما در همانجا نماند. میراث فرهنگی اگر در گذشته متوقف شود، میمیرد. اما اگر الهامبخش باشد آینده را میسازد. کرج، شهری است که هنوز تعریف نهایی خود را ننوشته و این، نه ضعف که فرصت است. فرصت برای ساختن هویتی نو، بر پایه میراثی که در دل خود دارد. در روز کرج، ما این فرصت را گرامی میداریم: فرصتی برای دوباره دیدن، دوباره شنیدن، و دوباره باور کردن. بیستم مهر، روزی است که کرج به خودش فکر میکند؛ روزی برای گفتوگو، برای همدلی، برای بازشناسی. شهری که به خودش آگاه شود، آیندهاش را هم با آگاهی میسازد. به امید آنکه کرج نه در سایه پایتخت، بلکه در روشنای هویت خود بدرخشد؛ شهری که از دل تاریخ برخاسته و به سوی فردایی فرهنگی، انسانی و پویا گام برمیدارد. بازگشت |