Logo

صفحه اصلي > گفتگو > کلاس عاشقی در میدان مرگ و زندگی

کلاس عاشقی در میدان مرگ و زندگی


10 اردیبهشت 1399. نويسنده: monshi
کلاس عاشقی در میدان مرگ و زندگی


روایتی از زوج جوان البرزی که با حضور در یک گروه جهادی روزهای ابتدای زندگی مشترک خود را به تغسیل اموات کرونایی پرداختند.

از میان تمام چیزهایی که زندگی را از نظر معنا فقیر می‌کنند، مرگ از همه مهم‌‌تر و ویران‌کننده‌تر است. این مفهوم همواره، انبوهی از گسست، ویرانی و بی‌‌هنجاری را به ذهن آدمی متبادر می‌کند.اما نباید فراموش کرد که زندگی محدود است و روزی به پایان می‌رسد، پس چه چیزی بهتر از این که راه درست زندگی کردن را پیدا کنیم.زمانی که دختر جوانی تصمیم می‌گیرد از مرگ درس بهتر زندگی کردن را بیاموزد، دختر طلبه‌ای که به تازگی ازدواج کرده است و باید به فکر آغاز زندگی مشترک باشد، اما بهناز انصاری، با 27 سال سن، همراه با همسر خود پا در رکاب جهاد می‌گذراند و اینبار علارقم تمام سختی‌ها از اموات درس زندگی کردن می‌آموزد.با عزت نفس، آرام و مطمئن از درس‌های کلاس مرگ می‌گوید. از روزهایی که یکی پس از دیگری گذشت و امواتی که تغسیل آن‌ها، هر یک به نوعی کلاس درس بود برای ادامه درست زندگی کردن.حال با این دیدگاه، مرگ دیگر ویرانی و بی‌هنجاری نبود مرگ آغاز بود، شروع زندگی جدید و ابدی برای اموات و درس زندگی برای انسان‌های زنده!
بهناز انصاری، این دختر و طلبه جوان، در گفت‌وگو با فارس از تجربه تغسیل اموات کرونایی می‌گوید، او سال پنجم طلبگی را می‌گذراند و در خانواده ای مذهبی بزرگ شده است.این طلبه دهه هفتادی اینچنین از خودش می‌گوید: «سال‌ها درس خواندم و اقداماتی همچون تبلیغ دین در مدارس و مراکز فرهنگی و حضور در راهیان نور انجام دادم و تمامی این‌ها کمک کرد تا روحیه جهادگری در من تقویت شود و با روی گشاده به دعوت‌های جهادی «آری» بگویم.»وی پایان راه جهاد و بندگی را بی نهایت می‌داند و در این رابطه می‌گوید: «لازم است که در هر زمینه ای هدفگذاری داشته باشیم، اما در راه جهاد و بندگی هدف من بی‌نهایت است و انتهایی ندارد، همانطور که برای انقلاب بی‌نهایت زحمت کشیده شد تا به ثمر برسد من نیز بی‌نهایت تلاش خواهم کرد تا این انقلاب اسلامی پا برجا بماند و به ظهور امام زمان (عج) متصل شود. البته هدفگزاری کوتاه مدت در راه جهادی انجام می‌دهم، اما معتقدم اگر برای اقدام جهادی هدف قرار دهیم شاید جایی متوقف شود.»
سالگرد عقدی متفاوت در خانه اموات

این طلبه جوان ازدواج را یکی از انتخاب‌های مهم و تأثیرگذار زندگی برشمرد و گفت: سال گذشته عقد کردم و قرار بود سالگرد عقد را که با تولد امام حسین (ع) مصادف می‌شد به مشهد برویم و بعد از آن زندگی مشترکمان را زیر یک سقف ادامه دهیم اما کرونا تمام برنامه‌ریزی‌های ما را به هم ریخت.او با بیان اینکه شرایط کرونا مسیر زندگی ما را از مشهد الرضا (ع) به به جاده بهشت علی(ع) تغییر داد، گفت: برای حضور در غسالخانه و تغسیل اموات کرونا از همسرم اجازه گرفتم و حمایت او مرا به این کار دلگرم کرد، پس از گذشت مدتی او نیز به تیم جهادی آقایان اضافه شد و در این راه همراهم بود تا اینکه روز سالگرد عقدمان را در بهشت علی گذراندیم.طلبه جهادگر با اتفاقات روز به یاد ماندنی زندگی اش خاطره بازی می کند و ادامه می‌دهد: «سالگرد ازدواج ما با شب میلاد امام حسین(ع) متقارن شده بود و این توفیقی بود که در این اعیاد توانسته بودیم باری از روی دوش یک ملت برداریم، این بار جهادگران غیر طلبه از مرد و زن آمده بودند، تا این واجب الهی روی زمین نماند و حالا دیگر من تنها نبودم. همراه همیشگی زندگی‌ام در غسالخانه آرامستان بهشت علی(ع) جهادگری بود که به یاری مردان آمده بود آن روز به طور اتفاقی شیفت من و همسرم یکی شد و به دلیل حجم بالای کار تا دیر وقت آنجا بودیم شاید آن روز بهترین سالگرد ازدواج مان شود زیرا یادآوری یک سال کنار هم بودمان در میان متوفیانی بود که سال ها در کنار شریک زندگی شان بودند و اکنون دیگر آن رشته پاره شده بود و این صحنه ها درس بزرگی برای زندگی مشترک ما بود.»
خوشحالم که فرمان رهبر را لبیک گفتم

او می‌گوید با کار جهادی غریبه نیست، اما تغسیل اموات کرونایی دعوتی بود از طرف خداوند و یک فرصت که خوشحال است آن را از دست نداده.این طلبه دهه هفتادی به فرامین مقام معظم رهبری در رابطه با تغسیل اموات کرونایی اشاره کرد و یادآور شد: خوشحالم که فرمان رهبر را لبیک گفتم و یا زودتر از بقیه صدای فرمان ایشان را شنیدم. شاکرم که استان البرز علارقم آسیب پذیر بودن در اقدامات جهادی نیز پیشگام است و بزرگان استان هم از این سری اقدامات پشتیبانی می‌کنند.
غلبه بر ترس کاری ممکن و البته دشواری است

بهناز انصاری همچون دیگران ترس و نگرانی از مواجه با اموات داشت، و تغسیل میت برایش کاری راحت نبود، او در این رابطه به خبرنگار ما گفت:«من روحیه شادی داشتم و برایم سخت بود اینکار را انجام بدم، ترس زیادی داشتم و زمان بسیاری با خودم کلنجار رفتم تا تصمیم درستی بگیرم؛ روز اول به همراه استاد و دوستانی که روزهای قبل هم به غسالخانه آمده بودند سوار ماشین شدیم دلهره ای عجیب تمام وجودم را در بر گرفته بود اما حضور آنان برای من قوت قلب بود، آرام زیر لب ذکر می‌خواندم و سعی داشتم ترس‌هایم را قورت دهم، نمی خواستم کسی متوجه ترس من شود، تمام مسیر به آنچه که ممکن بود اتفاق بیفتد فکر می‌کردم. نمیدانم اگر در شرایط عادی و غیر کرونا این موقعیت برای ما پیش آید چه احساسی خواهیم داشت اما آن روز گویی خدا اطمینان و آرامش را به قلب ما می‌دهد و اندکی از خوف ما کم می‌کند انگار خدا می‌گوید تو الان کار بندگان مرا راه بیانداز من خوف آن را بعدا برای تنبه و درس عبرت به تو نشان می‌دهم.»او از جنس ترسش می‌گفت، مرگ را معجزه می‌نامید و هر میت را کلاس درس زندگی؛ «زمانی که به کرونا گرفتن از اموات فکر می‌کردم بیشتر نگران می‌شدم چرا که اگر یک جهادگر مبتلا به کرونا می‌شد فعالیت کل گروه جهادی ملغی و باب سوء استفاده برای گروهی ضدانقلاب باز می‌شد از همین رو برای مقابله با کرونا بیش از دیگران مراقبت کردیم و تمام تجهیزات و اقدامات لازم را انجام دادیم.»
شستن در کلاس درس اموات برایم مفید و لذتبخش بود

طلبه جوان که از آن روزها درس زندگی گرفته است، حالا این درس‌ها را برای ما بازگو می‌کند: دختری که برای اجرای وصیت مادرش به بهشت علی آمده بود را فراموش نمی کنم، او کفن مادرش را به همراه دستمال اشک او بر امام حسین(ع) را طبق وصیّت مادر به ما تحویل داد.طلبه جوان ما میز غسالخانه را آیینه زندگی خود توصیف می‌کند و از انعکاس تصویر خود بر روی میز غسالخانه برایمان می‌گوید: « میز آخر که روی آن کفن را پهن می کنیم از جنس استیل است و هر بار که آن را تمیز می کنم عکس خود را در آن می بینم انگار تلنگری است برای اینکه نفر بعدی خودت هستی و میز را برای خودت تمیز کرده ای؛ اینجا مرگ و زندگی در یک قدمی هم و در کنار هم هستند شاید به اشتباه متضاد خوانده شوند اما همیشه مرگ و زندگی مکمل یکدیگرند، شاید مزیت این تجربه به درسی است که می‌توان از آن فضا استخراج کرد، کرونا کاری کرد که همه مجاهد شویم از کسی که در خانه می‌ماند تا قطع کننده زنجیره شیوع باشد تا کسی که آب میوه می‌گیرد یا ماسک می دوزد، گویی همه در فضای این جهاد نفس می‌کشند و حیف است که ما جزء جا مانده‌ها باشیم شاید کرونا برای سلامتی ما تهدید بود اما فرصتی برای همدلی و همبستگی دوباره مردم شد».این بانوی جهادگر ادامه داد: در روزهایی که پشت سر گذاشتیم خیلی به مرگ نزدیک بودم و هرلحظه سعی داشتم از مرگ درس بهتر زندگی کردن بیاموزم، اگر به قبل برگردم و باز هم قدرت انتخاب داشته باشم با قدرت و کیفیت بهتری این مسیر را انتخاب می‌کنم.
روزهای کرونایی مرا یاد روز قیامت می‌اندازد

او می‌گوید: «هم نسلی‌های ما فرصت اشتباه را ندارند چرا که همه چیز برای ما فراهم است و از طرفی به ظهور نزدیک تر هستیم؛ این روزها که به خاطر شرایط اضطراری کرونا، گویی قیامت شده و همه از ترس مبتلا شدن از متوفی هم فاصله می گیرند، مادری که فرزندش را در آغوش نمی‌گیرد و یا فرزندی که به دیدن پدر و مادرش نمی‌رود تا مادر و پدرش سلامت بمانند، این دوری عجیب بی‌شباهت به روز قیامت نیست».
آرزو می کردیم کاش در کشورهای دیگر هم تغسیل انجام می‌دادیم

او از بی احترامی به اموات کرونایی در اکثر نقاط دنیا گلایه داشت وی می‎‌گفت: «گروه جهادی ما در استراحتگاه آروز داشت که ای کاش در کشورهایی که به اجساد کرونایی بی احترامی شده سفر می‌کردیم و تغسیل را انجام می‌دادیم، ما به فرمان مقام معظم رهبری پای کار آمدیم و خداروشکر که رهبر عالم و عارف داریم».این طلبه جوان از حمایت‌های خانواده اش در راستای حرکت در مسیر جهادی تشکر می‌کند و می‌گوید: «مادرم بعد از یک هفته متوجه شد که این کار را کرده‌ام، بسیار اشک ریخت و گریه کرد، زمانی که از او درخواست بخشش کردم به من گفت تو به وظیفه ت عمل کردی، چند سال درس خواندی و حالا زمان پرداخت زکات علم توست، اشک من برای قدرت و توانایی تو در راستای انجام این کار است.»
قرائت نماز غریبی آخرین اقدام گروه جهادی
او در پایان گفتگو به فوت غریبانه اموات کرونایی اشاره کرد و ادامه داد: شاید اگر پای کرونا ویروس در میان نبود هر یک از این اموات جور دیگری راهی خانه آخرت می‌شدند اما حالا کرونا موجب شده بود تا مرگ آن‌ها غریبانه اتفاق بی افتد از همین جهت قرائت نماز میت برای اموات کرونایی توسط گروه جهادی انجام شد و سعی کردیم با این اقدام با خانواده درگذشتگان همدلی کنیم.بهناز انصاری در پایان از زحمات مدیر جهادی و با اخلاق آرامستان بهشت امام علی (ع) تقدیر کرد.
بازگشت