صفحه اصلي > گفتگو > دقایقی با خاطرات بانوان ایثارگر نظرآبادی
دقایقی با خاطرات بانوان ایثارگر نظرآبادی6 مهر 1399. نويسنده: monshi |
بانوان ایران اسلامی در دوران هشت سال دفاع مقدس نقشی اساسی داشتند که در این میان بانوان البرزی به ویژه شهرستان نظرآباد در این برهه زمانی خوش درخشیدند. صغری کرمی از رزمندگان بسیجی شهرستان نظرآباد نخستین رزمنده این شهرستان بود که به صورت داوطلبانه به جبهه ها اعزام شد، وی که اکنون از بازنشستگان وزارت بهداشت و درمان است، برای کمک های درمانی به جبهه ها رفت .این بانوی رزمنده در یک خانواده مذهبی متولد شده و در سال ۱۳۵۹ از طریق سپاه پاسداران کرج به بیمارستان طالقانی کرمانشاه اعزام شد و یک ماه در آنجا خدمت کرد.بر اساس مقررات بیمارستان و فرماندهی سپاه آن ها به دلیل بمباران و ناامنی شهر، اجازه خروج از بیمارستان به داخل شهر را نداشتند.کرمی می گوید: چون من اولین نفر از شهرستان نظرآباد بودم که حتی قبل از برادران به جبهه رفتم، امام جمعه وقت حاج آقا انصاری در خطبه هامطرح کرده بودند که آقایون نشسته اند وخانم ها باید به جبهه بروند که این قضیه باعث شد افراد زیادی به جبهه بروند. معجزه خدا را در کرمانشاه دیدم کرمی در ادامه با بیان خاطره ای از روزهای حماسه، گفت: یک روز صبح زود که در بیمارستان طالقانی کرمانشاه کارمان را شروع کردیم، یک رزمنده مجروح را با درد و خونریزی شدید به بیمارستان منتقل کردند. من در ابتدا از در خصوص جراحتش سوال کردم که اجازه معاینه نداد ولی بالاجبار او را معاینه کردم که دیدم در قسمت باسن خونی تخلیه شده که مشخص نبود دلیلش چیست که پس از معاینه پزشک مشخص شد که ترکش خمپاره است و باید عمل بشود.این جوان اصرار داشت و التماس می کرد که من را به اتاق عمل نفرستید؛ من باید به منطقه برگردم و در عملیات شرکت کنم ولی در جراحی که انجام دادیم ترکشی به اندازه یک سکه ۵ تومانی از بدنشان خارج شد و خدا را شکر پس از مراقبت خوب شد.این بانوی رزمنده در ادامه به بیان یک خاطره دیگر از دوران حضور خود در جبهه ها پرداخت و گفت: خاطره دیگر من بیشتر شبیه یک معجزه است زیرا من دیدم که یک نوزاد را برای معاینه آورده بودند و گفتند زمانی که شهر را موشک باران کردند مادری به همراه نوزادش به پناهگاه رفته بود، این مادردر حال شیر دادن به نوزادش بود که به شهادت رسید و نوزاد سه روز در بغل مادرش که شهید شده بود شیر می خورد ، زمانی که پزشک این نوزاد را معاینه کرد اعتقاداتش چند برابر شد که واقعاً شبیه یک معجزه بود. مسوولان به خون شهدا خیانت نکنند کرمی توصیه ای هم برای جوانان و نوجوانان داشت و اظهار داشت: جوانان و نوجوانان باید مسیر خودشان را گم نکنند و گوش به فرمان رهبر انقلاب باشند و ببینند که رهبری به کدام سو اشاره می کنند و دنبال آن باشند و آینده خودشان را با سخنان رهبری بسازند.وی در خصوص وظیفه مسوولان در قبال خون شهدا گفت: از مسوولان می خواهم که به طور واقعی مسوول باشند و برای مردم کار کنند.مردم پیام خون شهید سلیمانی را گرفتند و آنچه را که مردم گرفته اند مسوولان به آن پایبند باشند و خیانت به خون شهدا نکنند.وی افزود: در ظاهر شهیدسردار سلیمانی از بین ما رفته است و با خونش خیلی اتفاق ها افتاد ولی مردم از مسوولان توقع دارند که راه شهید سلیمانی را ادامه بدهند.ما از مسوولان توقع داریم که به خون شهدا وفادار باشند و جوانان ما را با کارهایشان ناامید نکنند زیرا مسوولی که حرفش با عملش یکی نیست ۱۰۰درصد به همه آسیب میزند. مادر شهیدی که جبهه ها را پشتیبانی می کرد گفت و گویی نیز با یکی دیگر از زنان ایثارگر نظرآبادی داشتیم که علاوه بر اینکه خود در جمع آوری کمک های مردمی و پشتیبانی جبهه ها تلاشی شبانه روزی داشت، فرزند ۱۳ ساله خود را نیز راهی جبهه ها کرد تا سرانجام در سن ۱۹ سالگی به شهادت رسید.نیمتاج قورچیان مادر روحانی شهید حسین شعبانی می گوید: شهید شعبانی در سن ۱۳ سالگی عازم جبهه های جنگ شدو در آن زمان چون کم سن و سال بود و افراد کم سن وسال را اعزام نمی کردند دست به شناسنامه خود زد که از شهرستان نظرآباد و آبیک نتوانست اعزام شود و به ناچار از قزوین اعزام شد. در پادگان دوکوهه به حسین گفته بودند : شما به چه دلیل به جبهه آمدهاید که او در پاسخ گفته بود شما برای چه آمده اید؟ما در آن زمان گفتیم که حسین آقا شما فقط ۱۳ سال دارید و هیچ آموزشی ندیده اید، گفت مادر من ۱۳ سالگی مسئله ای نیست مگر حضرت قاسم(ع ) ۱۳ ساله نبودند. مادر شهید شعبانی در ادامه گفت و گو نحوه شهادت این شهید بزرگوار را این چنین بازگو کرد: پسرم در جزیره مجنون کربلای ۵ که برای خنثی کردن مین ها رفته بود ترکش به سر ایشان اصابت کرد و در سن ۱۹ سالگی شهید شد.وی در ادامه از فعالیت های پشت جبهه خود نیز این چنین می گوید: ما پشت جبهه های جنگ هشت سال در مسجد غدیریه از احمد آباد مصدق تا پل کردان وسایل جمع میکردیم که به گدای طالقان معروف بودیم.ما به همراه دیگر خانم ها در مسجد غدیریه جمع میشدیم و کارهای بسته بندی را انجام می دادیم به طوریکه در سری اول ۱۷ کامیون وسایل با کمک مردم به جبهه ها فرستادیم.در مسجد غدیر برای رزمندگان که در کردستان بودند دستکش و لباس های پشمی و نان و مربا درست می کردم و شب ها شیر را ماست و پنیر می زدیم.برای رزمندگان برنامه ما شب و روز نداشت به طوریکه حتی منافقین شب ها می آمدند و زنگ ما را می زدند و بچه هایمان را می ترساندند. بازگشت |