Logo

صفحه اصلي > گزارش > پایان چشم انتظاری مادر شهید

پایان چشم انتظاری مادر شهید


12 مهر 1394. نويسنده: monshi
پایان چشم انتظاری مادر شهید


ماجرای شهید کرجی که در قم به خاک سپرده شده، قصه ۳۲ سال چشم انتظاری مادری است که حالا به گفته پسرش عیدی خود را گرفته و نشانی منزل پسر را در قم یافته است.
«شهید گمنام دانشگاه قم احراز هویت شد» این خبر روز گذشته در خبرگزاری مهر منتشر شد و حکایت از احراز هویت شهیدی گمنام داشت که در بیست و هشتم آذرماه سال ۱۳۹۱ به همراه یکی دیگر از شهدای گمنام در دانشگاه قم به خاک سپرده شد. در پاراگراف اول خبر آمده بود: «شهید ستار یکه‌زارع، متولد سال ۱۳۴۵ اعزامی از بسیج هشتگرد کرج، در سال ۶۲ هنگامی که ۱۷ سال داشت، در عملیات خیبر به فیض عظیم شهادت رسید و نامش در زمره شهدای گمنام ثبت شد.»
خانواده شهدا صبور‌اند
انتظار همیشه جانکاه است به خصوص اگر انتظاری ۳۲ ساله باشد برای دیدار فرزند. از روز گذشته که خبر پیدا شدن شهید یکه‌زارع را به خانواده‌اش داده‌اند حال و هوای خانه طور دیگری است مدام زنگ در و تلفن به صدا در می‌آید هر کسی که این خبر را شنیده خود را به پدر و مادری می‌رساند که پس از سال‌ها انتظارشان به پایان رسیده است. با چند تلفن به مسئولان بنیاد شهید استان شماره ای از برادر شهید یکه‌زارع پیدا می‌کنم و با وی تماس می‌گیرم. وی در خصوص وضعیت روحی پدر و مادرش پس از شنیدن این خبر می‌گوید: خانواده شهدا صبور‌اند. خبر شیرینی گرفته ایم، خوشحالیم، این خبر همانند عیدی است برای ما. بردار شهید ستار یکه‌ زارع می‌‌افزاید: اهل محل از صبح (شنبه یازدهم مهرماه) همه به خانه ما آمده‌اند و به مادر و پدرم تبریک می‌گویند. این برادر شهید خاطرنشان می‌کند: من برادر شهیدم را ندیده ام و خاطره ای مشترک با وی ندارم ولی همیشه چشم انتظار برگشتنش بودم. وی بیان می‌کند: همرزمان برادرم خبر شهادتش را به پدر و مادرم داده بودند ولی چون پیکرش را تحویل نداده بودند امید داشتیم که اسیر باشد ولی وقتی اعلام شد که در زندان های عراق دیگر اسیر ایرانی نیست مطمئن شدیم که ستار شهید شده است. برادر شهید یکه‌زارع می‌گوید: خوشحال هستیم که ستار در قم به خاک سپرده شده است باعث افتخار ما است و خبر پیدا شدنش مانند عیدی بود که پس از سال‌ها خوشحالمان کرد. وی در پایان می‌گوید: روز دوشنبه سیزدهم مهرماه به همراه پدر و مادرم عازم قم هستیم... از وی خداحافظی می‌کنم و به یاد چند جمله از شهید آوینی در کتاب گنجینه آسمانی که گفتار فیلم‌های روایت فتح در آن جمع آوری شده است می‌افتم « بعضی‌ها وضو می‌گیرند و بعضی دیگر پیشانی‌بندهایی را که رویشان نوشته شده است «زائران کربلا» بر پیشانی می‌بندند. در اینجا و در این لحظات، دل‌ها آن چنان صفایی می‌یابد که وصف آن ممکن نیست. گفتم که هیچ چیز در میانه تو و رب العالمین باقی نمی‌ماند - خود تو، آن که به او می‌گویی من. و در اینجا دیگر منی در میانه نیست؛ من می‌میرد و همه به هم پیوند می‌خورند. آن‌گاه دست‌ها در هم گره می‌خورند و دیگر رها نمی‌شوند.»
بازگشت