صفحه اصلي > گزارش > محمودی جانبازی که سال ها چشم به آسمان دوخته است
محمودی جانبازی که سال ها چشم به آسمان دوخته است9 آذر 1394. نويسنده: monshi |
هشت سال دفاع مقدس صحنه های بی بدیلی درکتاب قطور و پررمز وراز خود ثبت کرد، صحنه هایی که تاریخ ساز شد تا برای آیندگان ایران زمین درس مرادنگی و شجاعت شود. در این هشت سال جنگ، تک تک آنانی که در جبهه حضور یافتند به این امید که دست پلید دشمن را از خاک وطن کوتاه کنند، روزهای سخت و دشوار را تجربه کردند،عزیزانی در میدان نبرد، آسمانی و بسیاری با زخم های دردناک و نفس گیر برای همیشه زمینگیر شدند. کورش محمودی متولد 1339 از جمله عزیزانی است که در بیستم مردادماه سال 65 در منطقه عملیاتی مهران براثر ترکش گلوله دشمن دچار ضایعه مغزی و نخاعی شد. او اینک سالهاست که نگاهش رو به آسمان، آسمانی که قرار بود به آنجا پر بکشد و به خیل شهیدان بپیوندد اما امروز زنده مانده است تا اسوه ای باشد از صبر و برد باری برای ما که مدیون این جانبازان و فدا کاری آنان هستیم. او دانش آموز با استعداد دهه های 40 و 50 شهرستان نظرآباد بود، هوش و استعدادش مثال زدنی بود، برای بچه های هم سن وسال خود الگو شد. کوروش داشته های علمی اش را برای همکلاسی ها تعریف می کرد،از عمق وجود بذل علم داشت، ریاضی،درس دشوار کلاس ها برای این دانش آموز بسیار آسان و روان بود.آنطور اطرافیان می گویند،کوروش عاشق معلمی بود،بالاخره پس از دریافت مدرک دیپلم به آرزویش رسید و او معلم محله خودش شد و به بچه های مدرسه درس داد. با شروع جنگ تحمیلی،کوروش رخت بسیجی پوشید به جبهه های جنگ حق علیه باطل رفت و سرانجام در سال 65 مدال پرافتخار جانبازی را برگردن آویخت. هفته بسیج فرصتی شد تا کوروش را از نزدیک زیارت کنم،همه خانواده گرد او در خانه آمده بودند، مادر، دامادها و خواهران اما از پدر خبری نبود، گفتند پدر در قید حیات است اما به علت کهولت سن و بیماری در بستر قرار دارد. کوروش زبانی برای سخن گفتن ندارد و فقط آنچه می خواهد بگوید با دستان لرزانش می نویسد، بدن مجروح او روی تشک رو به آسمان است . این جانباز حماسه آفرین30سالی است که قادر به سخن گفتن نیست، البته دستانش توان نوشتن ندارند اما به زحمت می نویسد. خانم لیلا سر زعیم 16سال است که کوروش را برای شریک زندگی اش انتخاب کرده است، حاصل این زندگی مشترک یک دختر است که اکنون در کلاس هشتم درس می خواند. او می گوید آرزو داشتم با کسی ازدواج کنم که جانباز باشد و من کوروش را انتخاب کردم و از اینکه به او خدمت می کنم خیلی خوشحالم .سئوالی برای پرسیدن از همسر فدا کار کوروش باقی نمی ماند آخر هر چه فکر می کنم چیزی به ذهنم نمی آید، زندگی های امروزی و این همه مشکلات چگونه می شود با کسی ازدواج کرد که کاملا' نیاز به مراقبت دارد و باید تمام لحظه ها کنارش باشی و او را تر و خشک کنی با این همه عشق. همسر کوروش مدام چشمانش به آشپز خانه بود تا غذای او را در زمان مقرر آماده شود . او می گفت که تمام 16 سال زندگی مشترک با کوروش سراسر خاطره و عشق بوده با کسی که از تمام وجود دوستش دارم و به او افتخار می کنم. خانم سرزعیم، بهترین خاطره زندگی اش را دیداربا رهبر معظم انقلاب دانست و افزود: روزی فراموش نشدنی که دوست دارم دوباره با خانواده خدمت ایشان برسم و دوباره آقا را از نزدیک ببینم. او می گفت که آقا با چهره ای نورانی از لبخند، بالای سر تک تک جانبازان دلبندشان حاضر شدند و همچون سروی با وزش نسیم عشق و محبت خم شدند و گل بوسه های مهر و محبت را بر گونه های دلدادگان شان می نشاندند، بوسه هایی که چون مدال های زرین افتخار بر سینه ها خواهد درخشید. آقا جانبازان را در آغوش می کشیدند و در آغوش گرم خود می فشردند وآنان را صمیمانه می بوسید ، مثل پدر مهربانی که پس از مدت ها فرزند دلبندش را دیده باشد. این همسر فداکار ادامه داد: شاید به نیت پنج تن بود که آقا پنج بار گونه های جانبازان را می بوسیدند، بعضی از خوشحالی گریه می کردند و بعضی نیز بهت زده و حیران بودند، صحنه صحنه معاشقه و مغازله بود؛ بعد گل گفت و گل شنفت از دو طرف شروع می شد؛ آقا از احوال جانبازان می پرسیدند و آنان می گفتند «شما خوب باشید ما هم خوبیم». خانم سرزعیم می گفت، آنجا شرح حال کوروش را برای آقا توضیح دادند، همراهان به آقا گفتند که کوروش محمودی از جانبازان استان البرز است، سالهاست در بیمارستان دکتر شریعتی تهران به خاطر وضع وخیمش بستری می شود. وی ادامه داد: کوروش با دیدن آقا پر درآورده بود؛ آغوش و بوسه های آقا برایش کفاف نداد و با آن وضعش پر باز کرد و دست هایش را تا محاسن آقا رساند و دست به سر و روی آقا کشید،کوروش نمی توانست حرف بزند اما با زبان بی زبانی احساسش را به آقا منتقل می کرد که زبان عشق از الفبای رایج بی نیاز است. مادر کوروش با چشمانی پر از اشک از دوران کودکی او سخن گفت، از بی آزاری و آرام بودن ، از مجروحیت تا به کما رفتن و رنج ها و مرارت های این جانباز گرانقدر. او فقط مادر یک جانباز 70 درصد نیست بلکه فرزند دیگرش به نام شهید کیومرث محمودی را در جبهه های جنگ تقدیم اسلام و قرآن کرده است. سه خواهر و مادر مدام بر صورت کوروش بوسه می زدند و او با چهره ای خندان ابراز محبت ها را پاسخ می داد. از کوروش آرزویش را پرسیدم؛ و او قلمش را باهمان دستان غیرتمندش برداشت ونوشت؛ دیدار با مقام معظم رهبری به همراه خانواده و سفرحج ... و در آخر دختر خوب و گل محمودی که تمام عشق پدر است ، چه عاشقانه دستمال زیر چانه پدر می گذارد و مانده های غذا را پاک می کند . مریم کلاس هشتم است و استعداد و هوش خود را از پدر به ارث برده است آرزو دارد هنرپیشه سینماو تلویزیون و با بازی خود در فیلم های دفاع مقدس، زندگی امثال پدرش را به مردم نشان دهد تا بدانند ما هرچه داریم از ایثارگری رزمندگانی است که رشادت کردند تا ایران عزیزمان سرافراز بماند. بازگشت |