صفحه اصلي > گزارش > اینجا اولین ایستکاه آخرت است
اینجا اولین ایستکاه آخرت است7 مهر 1397. نويسنده: monshi |
شب های بی توام شب گور است در خیال / چون بی تو بامداد کنم روز محشر است... از هَمهمه و شلوغی شهر که فاصله میگیری و وارد مسیر بهشت سکینه (س) میشوی، انگار چیزی تو را از دنیای زندهها دور میکند. حس غریب و ناشناختهای که بوی مرگ میدهد و انگار سالهاست در تَنت پیچیده و ازآن بی خبری. در جاده بهشت سکینه (س) انگار به آخر دنیا نزدیک میشوی و برای چند دقیقه هم که شده می پذیری که مرگ انکار ناپذیرترین حقیقت زندگی است. حقیقتی که همه عمر از آن فرار میکنیم ولی یک روز، یک جا و در یک لحظه بی هوا گریبان را میگیرد و آن وقت است که همه چیز به سادگی و در یک چشم به هم زدنی تمام میشود. گذشتن از زیباییهای دنیا و دلبستگیهای کوچک و بزرگ آن سخت است ولی مرگ که در می زند چاره ای نمی ماند و باید با لباس سفید راهی دیاری شوی که ازکیفیت آن بی خبری. در میان همه کسانی که گاه و بیگاه گذرشان به بهشت سکینه (س) می افتد عدهای اما حکایت متفاوت تری دارند، کسانیکه بدنِ بی جان مهمانان خانه ابدی را شستشو میدهند و آنان را برای آخرین دیدار با خانواده و عزیزان آماده میکنند. این افراد که در فرهنگ عامیانه با عنوان "مرده شور" شناخته میشوند برای بردن نان حلال به سر سفره خانواده حاضر به انجام کاری شدهاند که کمتر کسی دست و دلش به انجام آن می رود. یکی از این آدمهای خاص "محمد یعقوبی" است. کسی که به تازگی هفتمین سال کار در غسالخانه بهشت سکینه (س) را تمام کرده و با امید به آینده به استقبال چهارمین دهه از زندگی خود میرود. گفتوگویی با محمد داشته ایم که با هم میخوانیم: چطور شد وارد این شغل شدید؟ درست 12 روز از خلاصی من از شَر مواد مخدر گذشته بود که به پیشنهاد یکی از دوستان برای کار در غسالخانه بهشت سکینه (س) معرفی شدم. اول برای انجام این کار تردید داشتم ولی پس از صحبت با راهنمایم مطمئن شدم که این کار بی دلیل در مسیر زندگی من قرار نگرفته است. برای این کار آموزش خاصی دیدید؟ نه. چون من قبل از این کار راننده خودروی حمل متوفی یکی از شهرستان ها بودم، کم و بیش با شرایط و فضای کلی این شغل آشنا بودم و آموزش خاصی ندیدم. خانواده چطور با شغل شما کنار آمدند؟ به هر حال هر کسی در این دنیا شغلی دارد و شغل من هم مرده شوری است. من با زحمت و کار زیاد نان حلال سر سفره می برم و این برای خانواده ام یک دنیا ارزش دارد. تازه بعد از این کار شرایط طوری پیش رفت که من اعتیاد را برای همیشه کنار گذاشتم. همسرم معتقد است به خاطر ثوابی که از انجام این کار میبرم تا حالا توانسته ام پاک بمانم و کانون خانواده کوچکمان را گرم نگه دارم. از نگاه جامعه و مردم به شغلی که داری نارحت نمی شوی؟ به هیچ وجه. اتفاقا هر کس از شغلم سوال میکند با اعتماد به نفس میگویم مرده شورم و هیچ خجالت و ترسی از بیان حقیقت ندارم. شاید عدهای فکر کنند کار ما چندان ارزشی ندارد ولی کافی است برای یک روز غسال ها دست از کار بکشند تا اهمیت کار آنها مشخص شود. ساعت کاری تان چطور است؟ ما هر روز از صبح تا چهار بعد از ظهر در غسالخانه هستیم. به خاطر تعداد کم غسال ها ما جمعه ها هم سرکاریم و هر چهار جمعه یک بار تعطیلی و استراحت داریم. روزی چند جناره در غسالخانه بهشت سکینه (س)شسته میشود؟ به طور میانگین روزانه بین 15 تا 20 جنازه را می شوریم ولی در برخی روزها به 25 نفر هم میرسد. تا حالا شده از شستن جنازه ای به شدت تحت تاثیر قرار بگیرید؟ با اینکه وارد هشتمین سال کاری خود شده ام ولی هنوز هم وقتی کودک یا جوانی را می شورم به اندازه روز اول ناراحت می شوم و نمی توانم خودم را کنترل کنم و همراه با خانواده متوفی اشک می ریزم. این که در فضایی کار میکنید که مدام کسانی که عزیزان شان را از دست داده اند میآیند و گریه میکنند در روحیه شما اثر نمیگذارد؟ هر چند تا حد زیادی به این فضا عادت کرده ایم ولی کار در محیطی که پر از غم و اندوه است روی ذهن و روح ما اثر منفی دارد. در مورد خودم باید بگویم به نسبت قبل کم تحمل تر شده و نسبت به مسائل زودتر از اطرافیانم واکنش عصبی نشان میدهم. از محیط کاری خود راضی هستید؟ بعد از این همه سال کار در محیط غسالخانه همکارانم مثل اعضای خانواده ام شدهاند و یک روز که آن ها را نمی بینم دلم برای شان تنگ میشود. هر چند فضای کاری ما فضایی غم انگیز است ولی ما به هم روحیه میدهیم و با صحبت و شوخی با هم محیط را برای هم قابل تحمل میکنیم. اینجا باید از آقای عسگری رییس سازمان مدیریت آرامستان ها تشکر کنم که در این ماه ها توجه بیشتری به ما داشته و با اقداماتی که انجام داده اند یا در حال انجام است شرایط کار را برای ما بهبود بخشیده اند. اگر کسی برای انتخاب این شغل از شما مشاوره بگیرد چه می گویید؟ من انتخاب را به عهده خودش می گذارم و میگویم به صدای قلبش گوش کند و از قضاوتهای دیگران نترسد. به عنوان سوال آخر چه آرزویی دارید؟ آرزو دارم به جایی برسیم که انسان ها همدیگر را بر مبنای لباس و جایگاهی که دارند قضاوت نکنند و صرفا انسانیت را ملاک قرار دهند. به نظرم ظاهر بینی آفتی است که سرزندگی و سرخوشی را از مردم گرفته است. امیدوارم روزی برسد که به اصل خود برگردیم و همه یک رنگ و یک دل برای رسیدن به آرامش تلاش کنیم. المیرا دادمهر بازگشت |