
صفحه اصلي > گزارش > جزئیات گمشده نبردهای صدر اسلام در سایهسار المغازی
جزئیات گمشده نبردهای صدر اسلام در سایهسار المغازیامروز, 08:51. نويسنده: monshi  | 
| 
 کتاب «المغازی» اثر محمد بن عمر واقدی، با دقتی کمنظیر، جزئیات نبردهای پیامبر اسلام(ص) را روایت میکند. این اثر که حاصل سفر او به میدانهای نبرد و شنیدن روایتها از زبان صحابه است، نه تنها وقایع، که انگیزهها و حتی اضطرابهای پیش از جنگ را نیز به تصویر میکشد. به گزارش ستاد خبری سیوسومین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران، در میان سیرهنگاران نخستین، محمد بن عمر واقدی چهرهای است که با دقتی مورخانه و نگاهی روایی در ثبت و حتی بازسازی نبردهای پیامبر اسلام (ص) تلاش کرد. کتاب او «المغازی» همچون نقشهای زنده از میدانهای نبرد، خواننده را در دل وقایع مینشاند. واقدی متولد سال ۱۳۰ هجری در مدینه است. او برای نگارش مغازی بجز تکیه بر روایتهای شفاهی و نسبشناسانه خود نیز به مناطق نبرد سفر کرد و از پیران قبیلهها به پرسوجو درباره روایتها پرداخت. در زنجیره روایتهای او نامهایی چون ابن عباس، جابر بن عبدالله و انس بن مالک میدرخشند.در «المغازی» واقدی نهتنها ترتیب و جزئیات نبردها را با دقتی بیمانند آورده، بلکه از انگیزهها، مشورتها و حتی اضطرابهای شب پیش از جنگ نیز سخن گفته است. او از لحظهای روایت میکند که پیامبر (ص) در بدر، خاک بر کف گرفت و به سوی سپاه دشمن افکند و از آنسو از اضطراب در دل ابوجهل نیز نشانه میدهد. این روایت نه صرفاً تاریخ که تجربه زیسته نبرد است.واقدی در کنار روایت مغازی به چهرههایی چون علی بن ابیطالب (ع)، حمزه، زبیر و سعد بن ابیوقاص با نگاهی ستایشگرانه مینگرد. در غزوه احد از فریاد حمزه در میدان و از اندوه پیامبر بر پیکر او با لحنی حزنآلود یاد میکند. در خیبر از دستان علی (ع) که دروازه قلعه را گشود، با شور و عظمت سخن میگوید. در عصر جدید نسخه عربی «المغازی» نخستین بار در سال ۱۹۶۶ میلادی توسط مارسدن جونز در لندن منتشر شد، با مقدمهای پژوهشی درباره واقدی و جایگاه او در سنت سیرهنگاری. مارسدن جونز در این مقدمه نوشته که واقدی را باید پایهگذار تاریخنگاری نظامیِ مبتنی بر مشاهده و تحقیق میدانی در سنت اسلامی دانست. او با اشاره به سفرهای واقدی به مناطق نبردها بر این نکته پافشاری میکند که واقدی تنها به نقل روایات شفاهی بسنده نکرد، بلکه خود با حضور در جغرافیای تاریخی، به بررسی دقیق موقعیتها، فاصلهها و ویژگیهای طبیعی میدانهای نبرد پرداخت. این رویکرد، او را از همعصرانی چون ابن اسحاق متمایز میسازد.جونز همچنین به نظم و دقت زمانی و مکانی در گزارشهای واقدی اشاره دارد. به گونهای که برای هر غزوه، تاریخ دقیق، اسامی فرماندهان، تعداد نیروها، جانشینان پیامبر در مدینه و حتی شعارهای رزمی مسلمانان را ثبت کرده است. این وحدت رویکرد و ارائه الگویی ثابت در گزارش نبردها، المغازی واقدی را به اثری منحصربهفرد و الگویی برای تاریخنگاری پس از خود تبدیل کرده است.وی همچنین بر این نکته تاکید کرده که واقدی برخلاف اتهامات برخی محدثان در حوزه تاریخنگاری از روشی انتقادی و تحلیلی بهره برده و در موارد اختلاف روایات، با عباراتی چون «به نظر ما صحیحتر این است» یا «این قول ثابت شده» به ارزیابی و گزینش روایات میپردازد. این ویژگی که حتی در آثار پسینیانی چون بلاذری دیده نمیشود، نشان از روحیه علمی و بیطرفی نسبی واقدی در ثبت وقایع دارد. اما ترجمه فارسی «المغازی» به قلم محمود مهدوی دامغانی در سال ۱۳۶۲ توسط مرکز نشر دانشگاهی منتشر و در همان سال بهعنوان کتاب برگزیده سال معرفی شد. مهدوی دامغانی در مقدمه خود به توضیح مبسوطی درباره شیوه کار واقدی پرداخته و دقت او در جزئیات نبردها و رویدادها را ستایش کرده است. بخش «جنگ رَجیع» از این متن را در ادامه میخوانید: «در ماه صفر، سی و ششمین ماه هجرت موسی بن یعقوب از ابیالاسود و او از قول عروه نقل میکرد که پیامبر (ص) گروهی از اصحاب را برای کسب خبر از وضع قریش، به مکه اعزام فرمود. آنها از راه نجد روان شدند و همینکه به رجیع رسیدند بنولحیان متعرض ایشان شدند. محمدبن عبدالله و معمر بن راشد و عبدالرحمن بن عبدالعزيز و عبدالله بن جعفر و محمدبن صالح و محمدبن يحيى بن سهل ابن ابی حثمه و معاذبن محمد و گروه دیگری که نامشان را نمیدانم، هر يك بخشی از این مطلب را برایم نقل کردند. بعضی از آنها از دیگری شنیده بودند و من آنچه را که آنها برایم نقل کردهاند جمع کرده و میگویم. گویند: چون سفیان بن خالدبن نُبِبَح هُذَلی کشته شد، قبیله بنی لحیان به سراغ قبیلههای عضل و قاره رفتند و برای آنها جوایزی تعیین کردند که پیش رسول خدا(ص) بروند و با آن حضرت گفتوگو کنند تا بعضی از اصحاب را برای دعوت آنها به اسلام نزد ایشان بفرستد. و قرار گذاشته بودند که گروهی از اصحاب را که در قتل سفیان دست داشتهاند، بکشند و دیگران را هم به مکه ببرند و تسلیم قریش کنند و میگفتند که از قریش جایزه قابل توجهی خواهیم گرفت؛ زیرا هیچ چیز برای آنها ارزندهتر از این نیست که یکی از یاران محمد را به دست آورند و او را در قبال کشتهشدگان بدر بکشند و مثله کنند. هفت نفر از قبیله عَضَل و قاره که از شاخههای قبیله بزرگ خزیمهاند، در حالی که ظاهرا اقرار به اسلام داشته به حضور پیامبر (ص) آمدند و گفتند! اسلام میان ما آشکار شده است. گروهی از اصحاب خود را پیش ما بفرست تا قرآن و احکام اسلامی را به ما بیاموزند. پیامبر (ص) هفت نفر را با ایشان روانه فرمود که عبارتند از: مَرثدبن ابی مرثد غنوی، خالدبن ابی بکیر، عبدالله بن طارق بَلَوی همپیمان بنی ظفر و برادر مادری او مُعَتب بن عبید که او هم همپیمان بنی ظفر بود، خبيب بن عَدی بن بلحارث بن خزرج، زید بن دَثِنه از بنی بیاضه و عاصم بن ثابت بن ابی الاقلح. و گفته شده است که ایشان ده نفر بودند که فرمانده ایشان مرثد بن ابی مرثد بود؛ برخی هم گفتهاند که فرمانده ایشان عاصم بن ثابت بن ابی الاقلح بوده است. ایشان از مدینه بیرون آمدند و چون به ابی از قبیله هُذَيل، كه نزديك هده بود و رجيع نامیده میشد، رسیدند، ناگاه گروهی بر ایشان خروج کردند و کسانی را هم که لحیانیها آماده کرده بودند به كمك خواستند، اصحاب پیامبر (ص) هیچ گونه كمك و نیروی امدادی نداشتند در حالی که دشمنان صد نفر بودند و همه مسلح به تیر و کمان و شمشیر. یاران رسول خدا (ص) شمشیرهای خود را بیرون کشیدند و برای جنگ به پا خاستند. دشمنان گفتند: ما با شما جنگ نداریم و با شما عهد و پیمان میبندیم و خدا را گواه میگیریم که نمیکشیمتان؛ بلکه میخواهیم شما را به اهل مکه تسلیم کنیم و جایزهای بگیریم. خبیب بن عدی، زیدبن دثنه و عبدالله بن طارق تن به اسارت دادند؛ خبیب میگفت: من بیش اهالی مکه حق نعمت دارم. اما عاصم بن ثابت، مرثد، خالدبن ابي بكير و معتب بن عبید امان و پناه دشمن را نپذیرفتند. عاصم بن ثابت گفت: من نذر کردهام که هرگز پناه و امان مشرکی را نپذیرم و شروع به جنگ کردن با ایشان کرد و این رجز را میخواند: انگیزه من چیست؟ من خردمند چابکم و تیر و کمان من هراس انگیز است از زه کمانم تیرهای بلند فرو میریزد، مرگ حق است و زندگی باطل. آنچه که خداوند تقدیر فرموده باشد به آدمی میرسد و مرد به سوی آن میرود. اگر من با شما جنگ نکنم، مادرم به عزای من بنشیند. واقدی میگوید: هيچيك از اصحاب خود را ندیدهام که این رجز را صحیح نداند. گوید: عاصم شروع به تیراندازی کرد تا تیرهای او تمام شد؛ آنگاه، با نیزه شروع کرد تا وقتی که نیزهاش شکست و فقط شمشیرش باقی ماند؛ پس، عرضه داشت: پروردگارا، من، در آغاز روز، از دین تو حمایت کردم. تو، در پایان روز، گوشت مرا حمایت فرمای. و این بدان جهت بود که دشمن هر کس را که میکشتند، برهنهاش میکردند. گوید: دسته شمشیرش هم شکست ولی همچنان جنگید تا کشته شد. دو نفر از دشمن را زخمی کرده و يك نفر را کشته بود. او در حال مبارزه این رجز را میخواند: من ابوسلیمانام و تیرانداز ماهری مانند من وجود ندارد. من بزرگی را از گروهی بزرگوار به ارث برده ام، و مرثد و خالد را، در حالی که ایستاده بودند، به قتل رساندم.» بازگشت  |