Logo

صفحه اصلي > شهری > بابا سلمان در محاصره ماند تا خون در رگ‌هاي حماسه خشك نشود

بابا سلمان در محاصره ماند تا خون در رگ‌هاي حماسه خشك نشود


8 مهر 1392. نويسنده: monshi
بابا سلمان در محاصره ماند تا خون در رگ‌هاي حماسه خشك نشود


مشاور شهردار كرج در امور ايثارگران، با ذكر خاطره‌اي از ايام دفاع مقدس،‌ چشمه اشك را در چشمان مديران شهري به جوشش درآورد.
برزو كلانتري كه در جلسه شوراي برنامه‌ريزي شهرستان حضور يافته بود با بيان خاطره‌اي از شهادت بابا سلمان و فرزندانش در جريان عمليات بدر،‌ از مقام بلند ايثارگران تقدير كرد. كلانتري شرح اين حادثه را چنين عنوان كرد: شب عمليات بدر كه سال 1363 در جزيره مجنون شمالي به اجرا درآمد، عباس كريمي؛ فرمانده عمليات، بر اثر مسموميت غذايي و ضعف شديد بستري شد و زير سرم رفت.
اين بيماري تا دو روز دامن‌گير شهيد كريمي بود و به توصيه فرماندهان و پزشكان از من كه مسئوليت اطلاعات عمليات را به عهده داشتم خواسته شد از ورود وي به صحنه عمليات جلوگيري كنم.
روز دوم، عمليات به شدت گره خورد بود. كريمي كه متوجه وخامت اوضاع شده بود سرم را از دست بيرون كشيد و با وجود همه مخالفت‌هايي كه با وي براي عدم ورود به صحنه عمليات داشتيم، مسير آبي را طي كرد و خود را به سرعت به صحنه جنگ رساند. تصوير قايق‌هاي سوخته و شهداي بسياري كه در خاك خودي و دشمن به جا مانده بود،‌ نخستين تصويري بود كه توجه شهيد كريمي را به خود جلب كرد. شهادت يكي از برادران نژادفلاح كه به حالت ايستاده مورد هجوم گلوله‌هاي دشمن قرار گرفته بود نيز صحنه‌اي بود كه هرگز از ياد ما نخواهد رفت. وي ادامه داد: پاتك شديد دشمن در شب نخست عمليات، عده‌اي از رزمندگان را در محاصره قرار داده بود كه مقرر شد در يك اقدام فوري، محاصره‌شدگان را از مدار محاصره خارج كرده و به خاكريزهاي خودي بازگردانيم.
پيرمرد گره از زخم مجروحان مي‌گشود و باز ...
كلانتري خاطرنشان كرد: ورود ما به صحنه محاصره مواجه بود با تماشاي صحنه‌اي كه هرگز از ياد ما پاك نخواهد شد. در محدوده‌اي كه نيروهاي زخمي و شهداي متعددي در محاصره دشمن قرار گرفته بودند، پيرمردي دريادل زخم مجروحان و جاي جراحات و محل قطع دست و پاي آنان را با بستن باندهايي كه در اختيار داشت، تيمار مي‌كرد. كلانتري با يادآوري اينكه اين پيرمرد فرماندهي گردان كميل را به عهده داشت، به كرات زخم مجروحين را مي‌بست و دقايقي بعد با گشودن باندها براي به جريان افتادن خون در رگ‌هاي آنان اقدام مي‌كرد. به او اصرار كرديم براي خروج از محدوده محاصره به سرعت ما را همراهي كند چرا كه امكان انتقال مجروحين و جابجايي آنها از محدوده خطر وجود نداشت. پيرمرد با پايي كه ناي آمدن نداشت، به ما نگاه كرد و نگاهي به مجروحان انداخت. ترديد سختي در نگاهش موج مي‌زد و بين ماندن و آمدن دودل بود. ما مكرر به او توصيه مي‌كرديم كه تيمار جراحت اين مجروحان تاثيري ندارد و ما نمي‌توانيم با جلوگيري از خشك شدن رگ‌هاي‌شان آنها را زنده نگه داريم يا به خاكريز‌هاي خودمان منتقل كنيم. اما بابا سلمان گوشش بدهكار حرف‌هاي ما نبود. در يك لحظه عزمش را جزم كرد و گفت: من همين جا مي‌مانم! كاري از دست ما بر نمي‌آمد. ديديم كه به سرعت سراغ دو جواني رفت كه يكي هر دو پايش را از دست داده و ديگري دست‌هايش را و شروع به جابجايي پانسمان و بندهاي پوتيني كه براي جلوگيري از خون‌ريزي دور زخم‌هايشان پيچيده بود، كرد. ناچار به عقب برگشتيم. طولي نكشيد فهميديم دو جواني كه پيرمرد به هواي آنها خيال آمدن را از سر به در برد، پسران باباسلمان بوده‌اند. كلانتري كه تا اين لحظه اشك را در چشمان مديران دستگاه‌هاي شهري نشانده بود، اضافه كرد: عباس كريمي از ديگر كساني بود كه در اين عمليات به شهادت رسيد و من در اثر برخورد يك گلوله توپ زير پايم به شدت مجروح و راهي بيمارستان صحرايي شدم.
حماسه اي كه اين خانواده رقم زد
وي يادآور شد: اما تنها بابا سلمان نبود كه در اين صحنه‌ها حماسه ساخت؛ كه مادر دو شهيد محاصره بدر كه همان پسران بابا سلمان بودند نيز يكي از بزرگترين حماسه‌ها را در جريان اين جنگ تحميلي به جا گذاشت. سيده خانم؛ همسر بابا سلمان بود كه با بردباري و توكلي مثال زدني تا سال گذشته چشم به راه پيكر سه شهيدش ماند و عمرش را به انتظار ديدن آثاري از همسر و فرزندانش سپري كرد. كلانتري بيان داشت: استواري اين بانوي بزرگوار و مومن نشان داد كه اين خانواده از بنيان حماسه‌ساز و
بازگشت