Logo

صفحه اصلي > یادداشت > دلنوشته نخبه بسیجی پایگاه بنت الرسول مهرشهرکرج

دلنوشته نخبه بسیجی پایگاه بنت الرسول مهرشهرکرج


9 مهر 1392. نويسنده: monshi
دلنوشته نخبه بسیجی پایگاه بنت الرسول مهرشهرکرج


دفاع یک واژه عادی و کاملا متداول بین ما انسانهاست اما وقتی صفت مقدس به آن اضافه می شود خبر از یک دفاع خاص میدهد.
مادام شنیده ایم که هفت عددمقدسی است اما دفاع هشت ساله ی ملت ایران ثابت کردکه هشت نیز ستودنی است هشت سال دفاع مقدس من سعادت حضورآن زمان رانداشتم اما بسیارخرسندم که سعادت زیارت شلمچه نصیبم شد تا قبل ازآن باور وتصورآن جنگ نابرابربرایم سخت بودامازمانی که به زیارت خاک پایشان به زیارت جبهه ی مقدس نائل شدم ایمان یافتم که درکشوری غیوروسربلندمتولدشده ام و وظایف بسیارسنگینی به عهده دارم وباراین امانت رابایدبه دوش بکشم اینهاراهمه ازشلمچه آموختم بهترین خاطره ام وخوابگاه هزاران شهید پاک باخته وقتی برروی خاکی مینشینی که با گوشت پوست وخون برادرت پدرت وهموطنت آمیخته شده ناگهان دلت میلرزد میلرزد چون به یاد می آوری که اگربرادرانت نبودند خاکی که الان پذیرای قدم ها یم وزیردستانم است وبه آن چنگ میزنم تا شاید شفاعتی شده وتوبه ام مورد قبول واقع شود می توانست میزبان من نباشد پس باید بلرزد ناخودآگاه اشکت سرازیر میشود یعنی باید اشک بریزی اگر آن زمان آنها با لب تشنه ازدنیا رفتند پس بگذار اکنون با اشک توسیراب شوند اگر اشک میریزی دودلیل دارد
بازگشت