صفحه اصلي > یادداشت > یادداشت گلایه آمیز یک هنرمند نظرآبادی
یادداشت گلایه آمیز یک هنرمند نظرآبادی4 دی 1393. نويسنده: monshi |
مسعود شامی خاتونی هنرمند نظرآبادی که در زمینه فیلم سازی و بازیگری فعالیت دارد با با ارسال یادداشتی به روزنامه پیام سپیدار از "بی مهری مسئولان به هنرمندان و کمبود امکانات و فضاهای فرهنگی و هنری" در شهر خود گلایه کرده است و در.. نوشتار خود خواستار برگزاری جلسه گفت و شنود مسئولان فرهنگی و اجرائی نظرآباد با هنرمندان این شهر برای ایجاد تعامل با یکدیگر شده است. متن این یادداشت چنین است: به نام خداوند رحم کننده [ی] رحمان برای روزنامه [ ی] پیام سپیدار که در همین حوالی ها، در همسایگی ما قلم بر دست گرفته پوشش می دهند رخ داد ها و اتفاقات پیرامون- مان را تا بلکه همشهریان- مان با اندک وقتی برای مرور و مطالعه در جریان امور شهرشان قرار بگیرند. در ابتدا می ستایم خداوند عزوجل را و با تفکر، لحظه ای درنگ می کنیم تا به یاد بیاوریم در هستی چگونه شکل گرفته ایم و در چه سرایی ادامه ی حیات می دهیم . شناخت من از هستی به واسطه ی هنر نمایش شکل می گیرد. از جایی که فکر می کنم برای ما که بر روی زمین در حال زیستن هستیم، هیچ چیز نیست جز از جایی دیگر، از جایی که پیش از این برای ما متنی (سرنوشت) را قائل شده اند برای بازی ( زندگی ) و هر کدام از ما را شخصیتی (کاراکتر ) برای زیستن. پس تمام ما در هستی، هستیم تا در تکسی ( متن ) عظیم که از جانب خدای مهربان طراحی شده نقش بیافرینیم و اوست خدای مهربان که کارگردانی می کند هستی را و در مسیر رسیدن به شخصیت های از پیش تعیین شده یمان برای ما آموزه هایی از طبیعت، پیامبران و در ورای تمام اینها از طریق قرآن با ما به صورت مستقیم و بی پرده سخن می گوید. حال هر کدام از ما بهتر نقش بزنیم پاداشی وعده داده شده را برایمان تدارک دیده. ما در هنر نمایش شخصیت نمایشی خلق می کنیم ( کاراکتر ) سپس برای هر کدام پرداختی از پروش نقش قائل می شویم ( حالات حسی، درونی ، خندیدن ، گریستن ، خشم ، کینه ، نفرت ، مهربانی و ... )، برایشان موقعیت ( کنش ها و واکنش ها ) می آفرینیم، صحنه ای می آراییم برای زیستنشان، لباس طراحی کرده بر تنشان می پوشانیم برای پوشش و توسط رفت و آمد نور گذر زمان را برایشان مشخص می کنیم، همچون گذر روز و شب. افرادی را به عنوان گروه بازیگران، طراحان صحنه، نور، لباس و گریم تا دیگر افراد مورد نیاز را به کار دعوت می کنیم تا جریان نوشته شده در متن را جان ببخشیم و به روی صحنه بیاوریم . آن هنگام مخاطبانی را برای دیدن دعوت می کنیم، در انتها عده ای ما راتشویق می کنند، عده ای در حال گریستن ،عده ای لبخند به لب دارند و عده ای بی هیچ مقدمه ما را بدرود می گویند، شاید برای تفکر یا بروز انزجارشان از کار. حال شاید ما با اثرمان تاثیر مستقیم و یا غیر مستقیم در نا خدآگاه مخاطب داشته باشیم. کاری که ما به عنوان هنرمند انجام می دهیم خلق اثر است. آثاری که می توانند در جریان زندگی ، فرهنگ عمومی و فردی افراد تاثیر گذار باشد. امر فرهنگی امروزه چون دارویی کم یاب برای افراد جامعه نیازی فوری و مبرم است . جامعه ای که گاه در آن خشونت، خشم،کینه و درد دیده می شود، نیاز به آموزش و پروش روحی و روانی دارد. مگر نه اینکه امسال را رهبر معظم کشورمان سال اقتصاد و فرهنگ با عظم ملی و مدیریت جهادی نام گذاری نموده اند، پس چرا هیچ گونه تلاشی برای فرهنگ نمی شود ؟؟؟ چرا هیچ عظم ملی وجود ندارد ؟؟؟ چرا هیچ مدیری تلاش متوسط که نه جهادی، نمی کند ؟؟؟ مشکل اصلی کجاس ؟؟؟ آیا کسی هست تا پاسخ به این سوالات معمولی و ابتدایی را بدهد ؟؟؟. آیا مدیران ما در این شهر ( نظرآباد ) و شهر مجاورمان ( هشتگرد – ساوجبلاغ )هنر مندان خود را می شناسند ؟ کسی گام در راستای تولید فرهنگ بر می دارد؟؟؟ آیا می دانند چند گروه و چه تعداد هنر مند دارند در شکل ها و گونه های مختلف ؟؟؟ از قبیل فیلم سازان، نمایشگران ، اهالی موسقی، شعرو ادب، داستان و ... کسانی که در سطوح کشوری و بین المللی برایمان افتخار آفرینی کرده اند. ستار هایی که ستاره وار سر در گریبان دارند و فقط یک هدف را دنبال می کنند و آن هم تولید و به اجرا در آوردن آثارشان در هر جای این شهر و کشور است. من به عنوان عضو کوچکی از این خانواده برای خودم جای سوال باقی مانده که مسئول و یا مدیر اداره فرهنگ و ارشاد شهرم آیا تا به حال نام مرا شنیده ؟؟؟آیا از سوابق و یا پیشینه ی من در کارم خبر دارد ؟؟؟ چرا از ما فرار می کنند ؟؟؟ چرا به عنوان میز- بان پشت میز نشسته ما را به دقایقی با هم بودن و نوشیدن یک استکان چای دعوت نمی کنند؟؟؟. اشکال کار کجاس؟؟؟ آیا ما حامل بیماری و یا چهره ی غیر قابل تحمل هستیم ؟؟؟ هر چند در این عرصه آنها میهمان هستند و ما میزبان بی میزی که بسیاری از آنها را در رفت و آمد دیده ایم و ندیده اند ما را، اما ما کماکان پس گذر این همه سال هستیم و خسته نشده ایم . این گلایه از خانه ی خودمان ( اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی ) شروع می شود و انتشار پیدا می کند در دیگر مدیران این شهر. از فرماندار، شهردار، شورایان شهر و ... که چرا جوانان در این شهر برایشان بی اهمیت هستند. کسانی که نخبگان کشوری اند. چرا در هیچ امری با ما مشورت نمی شود و یا ما را دخالت نمی دهند ؟؟؟ مگر ما جزو این خانواده نیستم. مگر ما که در کوچه و بازار قدم می زنیم برای دریافت سوژه، درد هم نسلان خودمان را نمی دانیم ؟؟؟ مگر پیشنهاد و راه کار برای این همه خیابان گردی نداریم ؟؟؟ تا کی باید هم نوعان ما از قبیل دختران و پسران در بلاتکلیفی، خیابان های شهر را زیر پا بگذارند بی هدف .آیا واقعا به فکر آیندگان هستیم ؟؟؟آیا دلمان برایشان می سوزد و یا فقط در کلام دم از نگرانی و غیره می زنیم . امروزه برای فرمانداری و یا شهرداری آسفالت کردن و جدول رنگ کردن در اولویت است چرا که مردم شهر به چشم این عملکرد را می بینند، اما مدیران شهر هیچ تصمیمی برای تولید انسان ندارند. انسانهایی که می توانند فکر کنند، مفید باشد و در جایگاه های مختلف شهر را هم آسفالت کنند. من مدیران شهرم را در قبال تمام جوانان و هم نسل هایم مسئول می دانم . اگر در شهر بزه کاری، خشم، نزاع، مزاحمت و ... شکل می گیرد و یا پدید میآید به خاطر عدم رسیدگی این عزیزان مدیر می باشد . شهری که روزگاری پیشرفته ترین روستای این منطقه بود. با داشتن حمام، مدرسه، سینما و ... البته به گواه تاریخ که می توان رجعت به کتاب دشتی به وسعت تاریخ ( حسین عسکری ) کرد تا به صورت رسمی و ثبتی این گفته را تائید کنید. روزگاری در این شهر ( نظرآباد ) مردی تصمیم به دایر کردن سینما گرفت، محلی را تاسیس کرده و چند وقت کوتاهی را سینما داری کرد، اما متاسفانه عدم حمایت مسئولین وقت سبب شد تا مکان فرهنگی تبدیل به یک تالار پذیرایی شود و در آن زمان هیچ کس دم نزد و پیگیر دایر ماندن آن نشد. چرا ؟ تا-لار؟!!!، حال هم نسلان من برای دیدن یک فیلم به جای سینما در این شهر باید تا- لار بروند، جایی که چند ساعتی را می گذرانند بی هیچ دریافتی و خروجی مفیدیی. من به عنوان فارغ التحصیل رشته سینما برایم سوال است که چرا در شهرمان انجمن سینمای جوان نداریم تا بلکه عده ای که گرایش به این رشته ی هنری دارند در آنجا دوره ببیند و شروع به فعالیت تولیدی سینمایی کنند . عده ای از دوستان کار بلد من موسسه ای را دایر کردند ( موسسه فرهنگی هنری سیمای شباب البرز) من باب برگزاری دوران آموزشی فرهنگی و هنری. در آن عده ای جوان را دور هم جمع کردند، برایشان تدارک مدرسان بومی و تحصیل کرده دیدند و در نهایت پس از یک دوره ی مقدماتی و تکمیلی برایشان تدارک برگزاری یک جشنواره ی داخلی را دیدند. من به عنوان اولین دبیر آن جشنواره ( اولین جشنواره ی نمایشنامه خوانی جوان ) به صورت شخصی به دنبال اسپانسر رفتم تا بتوانیم با اندک سرمایه ی جذب شده این گرد هم آیی را مدیریت کنم. ما با کم و بیش امکانات به سرانجام رساندیم این جشنواره را تا جایی که با استفاده از روابط دوستانه ی مان چهره های سینمایی تلویزیونی را برای آیین اختتامیه ی آن دعوت کردیم . در همان سال اول عده ای از مدیران حضور به هم رساندند و از دیدن این همه شور و دقت در اجرای برنامه ها شگفت زده شدند، در همان جلسه وعده هایی را برای ادامه ی حیات این جشنواره ها و بقای عوامل برگزاری آن دادند، از قبیل مکان سخت افزاری و یا تامین بودجه ی مورد نیاز، اما دریغ از یک جو عمل کوچک، رفتند و گویا مارا با یال و کوپالمان فراموش کردند . این جشنواره به دوره ی دوم و سوم خود نیز رسید با همان عوامل و جذب سرمایه ی خصوصی و سطح خود را از شهرستان به استانی بودن ارتقا داد اما دوستان من هیچ گونه مهری از مسئولین شهری ندیدند. هر سال چیزی حدود 200 فرد جوان به این موسسه مراجعه می کنند و فرجام این رجعت برگزاری جشنواره و گرد همایی با شکوهی است اما دریغ که مسئولی سمیع و بصیر باشد در این شهر ها ( نظرآباد و هشتگرد ) تا کی ما باید ملتمسین پشت در نشین این عزیزان باشیم. خواهش من این است که حداقل در این سال رو به آخر رسیده نگاهی بر شعار امسال بیندازند و چاره ای برای این همه بی- چاره گی پیدا کنند. من به شخصه در آغاز انتخابات شورای شهرم مراجعه به کاندیدای محترمی نمودم و بعد از اتمام مقدمات و معرفی، مذاکره ای در راستای مسائل فرهنگی داشتیم، در ابتدا و به ظاهر تعاملی درست و به جا بود. همانند گذشته وعده ای گرفتیم و بعد از پایان رای گیری و انتخاب ایشان دیگر هیچ گاه هیچ دیداری میان ما شکل نگرفت. این نیز بر ما گذشت. امروز دوستان من در کانون فیلم و عکس شهر هشتگرد هر روز نگران از دست دادن مکان تعین شده یشان در فرهنگسرای امام علی (ع) هستند که مباد از دست برود. جلساتی برای فیلم دیدن دور هم که عده ای جوان را گرد هم جمع می کند. حال شما این را بسط بدهید در دیگر رشته های هنریمان که این نگرانی در همگان وجود دارد. جایی که دوستان شاعرمان باید در پارک ها و گذرگاه ها وعده ای برای دیدار داشته باشند. انتخاب عده ای غیر متخصص که هیچ گونه دانشی در راستای هنر ندارند و محیط های فرهنگی هنری را اداره می کنند. عده ای که اداب و معاشرت ابتدایی را هم بلد نیستند چه برسد به تعامل با یک هنر مند.چرا هیچکس به روی خود نمی آورد این همه نا عدالتی را؟؟؟ برای ما هیچ اشکالی ندارد که حذف شویم، دیده نشویم و یا هیچ نامی از ما در هیچ جایی نباشد، چرا که ما راه را مدت ها است . که پیدا کرده ایم و به این راه تا جان در بدن داریم ادامه می دهیم. سند این ادعا هم سیاه ی کاری مان در این چندین سال بر ما گذشته است. حتماً ما سالنی را برای اجرا در شهر های دیگر پیدا می کنیم، حتماً فیلم هایمان را برای جایی دیگر تولید می کنیم و نمایش می دهیم، حتما دوستان شاعر و ادیب من راهی برای انتشار نوشته هایشان پیدا می کنند، اما هزار افسوس بر مدیرانی که می آیند و می روند و هیچ سودی از این همه نخبه در شهر نمی برند . دوستانی که در کلمه ی نخبه خلاصه نمی شوند و سیاهه ی تمامشان قابل بررسی است. کسانی که اگر قرار به نام بردنشان فقط با ذکر مدارک تحصیلی باشد باز هم زمان کم می آوریم چه برسد به بررسی کارنامه یشان. در آخر پیشنهاد من برای مسئولین شهری این است که با اندکی زمان برای ما هنرمندان و تدارک دیدن جلسه ای گرم و صمیمی شنونده پیشنهادات ما در راستای ساخت مکان های سخت افزاری و تعین اندک بودجه ای برای تولید آثار باشند. امروزه در شهر نظرآباد و هشتگرد دو پلاتوی نیمه کاره وجود دارد که به گمانم هیچ گاه تکمیل نمی شود. مگر شهرداری ها و یا شوراهایمان بودجه ی فرهنگی ندارند؟؟؟ اگر ندارند که مزاحم نمی شویم، اما اگر اندک بودجه ای هم هست آن را در اختیار فرهنگ و هنر شهر بگذارند تا بلکه حرکتی رو به جلو برای جوانان باشد. من از آنها توقع اعتماد دارم تا ببنید که چگونه می توان راه درست زیستن را با هم و در کنار هم تجربه کرد. انقدر کم اهمیت جلوه ندهند این امر را. ما آمادگی هر گونه همکاری و مشورت را داریم . کافی است که دستی به سوی ما دراز کنند تا ما با سرو تن به سویشان برویم نه با سرطانی از درد و غم دیده نشدن،تا قدم با اکراه برداشتن در این شهر. در انتها از خداوند نور السماوات والعرض می خواهم که نور حقیقت را در دلمان و نگاهی متفکر و بینا را در سرمان شکل بدهد تا شاید در سمت ها و جاهای مختلف بتوانیم چیزی نو و تازه را در شهر و خانه هایمان بدمیم. آروز و رویا داشتن هیچ گاه جای هیچ گونه نگرانی ندارد چرا که رو-یا روفتن است و یا باید جا بمانیم از در- یافت در هستی. دری برای یافتن نه گرفتن. پس شما هم از خداوند صمد بخواهید تا به ما کمک کند که هیچ وقت نگذاریم داشتن رویا در سر جوانی تازه پا در خیابان گذاشته بمیرد. که این درد، دردی ابدی و ممتد خواهد بود. امیدوارم صدای من به گوشتان برسد و باشد راهی برای چاره اندیشیدن و لحظه ای درنگ. گاه شمار فعالیت هنری : مسعود شامی خاتونی ( نویسنده ،کارگردان و بازیگر ) متولد 1368- دارای مدرک کارشناسی سینما (فیلم سازی) - آغاز فعالیت هنری 1379 در کارگاه بازیگری بازی در نمایش های: مانی (محمد کورش نیا)/11سپتامبر1973 (محمد کورش نیا)/ درختها (مهرداد کورش نیا)/ زندگی کنسرو شده (مهدی کورش نیا)/ رویای شیشه ای (سعید حسنلو- مسعود هاشمی نژاد)/ چیزایی هست که مزه می دهد (علی نوریان)/ پیچت (اصغر گروسی)/ تماشا خانه ی کاج (اصغر گروسی)/ چند برش کوچک از کیک تولد الیاس (مسعود هاشمی نژاد)/ مجلس شبیه خوانی جولیوس سزار(اصغر گروسی)/ خیانت ( فاطمه عسکری ) / گندم (علیرضا معروفی ) بازی در نمایش های خیابانی آدم کش (علی نوریان)/ سالواتوره (اصغر گروسی)/ تعاون (یوسف کشت کار)/ کتاب دوست من (کار گروهی)/ خرمشهر10 کیلومتر (پوریا رحیمی)/ wc (علی نوریان)/ میراث (اصغر گروسی ) / خوانشگر نمایشنامه های ارکسترزنان آشویست ( کار گروهی)/ چشم ها ( مسعود هاشمی نژاد)/ پیک نیک درمیدان جنگ ( سعید حسنلو)/ تعطیلات ( علیرضا معروفی)/ گرفتارسکون درآنتی اکت ( مسعود هاشمی نژاد)/ سه پنجره از شادی ( میلاد خرمن بیز)/ مجلس ضربت زدن ( مهدی کورش نیا)/ ما همگی گم شده ایم (سعید حسنلو)/ سر به ازای سر نیزه (کار گروهی)/ من ونازی (کار گروهی) / خشم شدید فیلیپ هوتس (فاطمه عسکری ) آهنگ سازی نمایش های سیاهی که سرخ می پوشید ( علی نوریان )/ سالواتوره ( اصغر گروسی )/ شکسپیر خوانی ( رضا جعفری )/ دبیر اولین جشنواره نمایشنامه خوانی جوان ( ساوجبلاغ ) مسئول کمیته بولتن ، فیلم و عکس هفدهمین جشنواره استانی تئاتر ( تهران ) مشاور کارگردان: نمایش خواب در فنجان خالی ( شمیس پورشاه رضایی ) مدیر صحنه درنمایش : آقا لیلا ( مهرداد کورش نیا ) دستیارکارگردان درنمایش های : مرد مصلوب به گاو مرده (مسعود هاشمی نژاد- سعید حسنلو)/ چشم ها (مسعود هاشمی نژاد)/ برادری ( محمد کورش نیا ) کارگردان نمایش : چیزی شبیه زندگی ( سومین جشنواره تئاتر استانی البرز – برنده ی جایزه اول بازیگری مرد، اول طراحی صحنه، دوم بازیگری زن ، تقدیر کارگردانی ) کارگردان فیلم های کوتاه : (سی) / (چند برش از کیک تولد الیاس) نویسندگی: فیلمنامه ( حوالی نیمه شب ) / نمایشنامه ( خانه ، ده شب از ده روز تنهایی ، خوناب، حیوانات مزرعه و ... ) و آیتم های تلوزیونی بازی در تله فیلم یادم تورا فراموش (فرزاد مولازاده) بازی درفیلم مستند سربداران/ یک فیلم یک تجربه ( افروز خوانبلوکی) - جایزه اول بازیگری مرد از جشنواره منطقه ای تئاتر فجر(رشت) -جایزه اول بازیگری از جشنواره استانی تئاتر خیابانی ( آبیک ) -جایزه دوم بازیگری از اولین جشنواره تئاتر استانی ( البرز ) -تقدیر شده در بخش دفاع مقدس از دومین جشنواره تئاتر استانی ( البرز ) -تقدیر کارگردانی از سومین جشنواره تئاتر استانی ( البرز ) -تقدیر شده در اردیبهشت تئاتر استان البرز ( 1393 ) -کاندید دریافت جایزه موسیقی از جشنواره بین المللی تئاتر فجر -کاندید دریافت جایزه از خانه تئاتر ایران -کاندید دریافت جایزه موسیقی از جشنواره سراسری تئاتر خیابانی مریوان -انتخاب در دو دوره به عنوان فعالترین هنرمند شهرستان ساوجبلاغ (1382- 1386) - عضو شورای نمایش شهرستان ساوجبلاغ -مسئول کانون فیلم بسیج هنرمندان شهرستان ساوجبلاغ - عضو شورای کانون فیلم و عکس شهرستان ساوجبلاغ -حضور در جشنواره های بین المللی تئاتر فجر/ بین الملی آئینی سنتی/ بین المللی تئاتر دانشگاهی/ بین المللی مریوان/ منطقه ای تئاتر فجر/استانی تئاتر ایران/ تئاتر بسیج / و ... بازگشت |