Logo

صفحه اصلي > یادداشت > اشــــک های یک فرمانده

اشــــک های یک فرمانده


29 فروردین 1394. نويسنده: monshi
 اشــــک های یک فرمانده


کتاب قطورو انسان سازهشت سال دفاع مقدس مملو از خاطرات رادمردانی است که برای استقلال و تمامیت ارضی ایران اسلامی، خطرها به جان خریدند و الگوهای برتر حماسه و استقامت را به جهانیان معرفی کردند.
یکی از نیروهای نظامی مقتدرایران اسلامی که درهمان روزهای نخست جنگ تحمیلی، طعم شیرین پیروزی را به مردم قهرمان این سرزمین چشاند، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی است، نیرویی که نام آن با صدها حماسه به یادماندنی از جمله جانفشانی های شهدای ناوچه پیکان گره خورده است. بی شک خواندن و شنیدن خاطرات هریک از دلاورمردان روزهای جنگ و حماسه برای نسل های کنونی و آینده سراسر شورانگیزو امیدبخش است، شیرمردانی که در بزنگاه ها و لحظه های خطر از وجود خود برای حفظ مرزهای جغرافیایی،عقیدتی وهویت ایرانی اسلامی، مایه گذاشتند و حماسه ها خلق کردند. آنچه در ذیل می خوانیم خاطرات یکی از فرماندهان نیروی دریایی در دوران دفاع مقدس است که به مناسبت 29 فروردین روز ارتش جمهوری اسلامی ایران به خوانندگان تقدیم شده است. در ساعت 09:30 صبح روز دوشنبه سوم مردادماه سال 65 مصادف با عید قربان در اتاق عملیاتِ سکوهای نفتی نوروز در خلیج فارس بودم که به علت تجاوزدو فروند جنگنده عراقی به فضای هوایی سکوها ، سریعاً به یکی از مسوولان اتاق عملیات گفتم تا با به صدا در آوردن آژیر حمله هوایی، وضعیت قرمز اعلام کند. با بیسیم دستی به فرمانده سیستم های پدافندی دستور تیراندازی دادم و تاکید کردم به کمک تیر اندازها، این توجه راهم بدهند تا با دوربین چشمی سعی کنند جهت پرواز هواپیما ها را نیز مشخص تا تیر اندازی با دقت بیشتری صورت بگیرد. با توجه مه آلود بودن هوا که برد رادار ها محدود می شد نیز دستور لازم برای تیم های ویژه صادر کردم. سکو های نفتی که مسوولیت فرماندهی آن ها را به عهده داشتم دو سکو بودند که هر کدام مشابه یک مجتمع آپارتمانی سه طبقه و به فاصله 15 متری از یکدیگر قرار داشتند ، این فاصله را دو پل فلزی حفاظ دار به هم وصل می کرد . سکوی شماره یـــک مختص به کانکس های اتاق عملیات ، فرمانده ، سرپرستان ، افراد ، باشگاه یا سالن غذا خوری، آشپزخانه و ... بود، در سکوی شماره دو یا سکوی سمت دیگر پل های فلزی تإسیسات شرکت نفت قرار داشت. ساعت 09:35 بود که اولین موشک شلیک شده از سوی نیروهای بعثی به قسمتی از پایه های ضلع شمالی سکویِ شماره دو اصابت کرد. در محوطه سکوی شماره یــک در حال کنترل عملیات بودم که مطلع شدم یکی از پرسنل در سکوی شماره دو زخمی شده ، با یکی از سرپرستان تیم پدافندی که همراهم بود با سرعت خود را از طریق یکی از پل های ارتباطی به سکوی شماره دو رساندم. در طـول این مسیر متوجه شدم بعضی از افراد که برای کمک به نفر زخمی به طرف سکوی شماره دو حرکت می کردند ، با گفتن یـا حسـین (ع) و یـا ابوالفضـل (ع)، ائمه اطهار(ع) را یاد می کنند. در سکوی شماره دو در حال بالا رفتن از پله های فلزی منتهی به پست دفاعی این سکوبودم که دومین موشک به پایه های این سکو اصابت و منفجرشد ، ازپله ها برای لحظه ای به پایین سقوط کردم. هر طور بود خود را به بالا رساندم ، درآن جا تیرانداز اصلی 'عدالت زارع ' از بچه های استان فارس را دیدم که در پایین تیربارضدهوایی براثراصابت ترکش به پا هایش، خون ریزی شدیدی داشت، پسرعمویش که کمک تیرانداز بود او را بغل کرده بود. به سرپرست پدافند گفتم تیر انداز و کمکی را به کانکس پزشکیاری منتقل و سریعا دو نفر دیگر را جایگزین نمایند تا این قبضه توپ فعّال شود. یکی از مهم ترین وظایف یک فرمانده به هنگام مورد حمله واقع شدن فعال نگه داشتن سیستم های دفاعی ، جمع آوری پرسنل متفرق شده و سازمان دادن دوباره آن ها است، این عملکرد در ارتقا روحیه پرسنل بسیار موثر است. بلافاصله به سکوی شماره یک بازگشتم، قبل از این که به بالا ترین طبقه ی این سکو که باند نشست و برخاست بالگرد در آن جا بود و یکی دیگر از سیستم های فعّال پدافندی قرارداشت بروم به مسوولان یکی از تیم های پدافندی مجاور اتاق عملیات گفتم که فقط به سمت خورشید و به طور چرخشی به تیر اندازی ادامه دهند تا اگر هواپیما های عراقی پشت به خورشید به قصد حمله به سکو ها به پروازشان ادامه دادند مورد هدف ما واقع شده و نتوانند کاری کنند. از پله های فلزی در سکوی شماره یک بالا رفتم و در مجاورت تیمی قرار گرفتم که به تیراندازی مشغول بود، از آن محل که بالا ترین ارتفاع بود به بیشتر نقاط سکو ها دید داشتم. در همین هنگام همگی متوجه موشکی شدیم که از سطح آب به سمت سکوی شماره یک در حال نزدیک شدن بود به این پست پدافندی گفتم لوله های تیر بار را پایین آورده در جهت حرکت موشک، به تیر اندازی ادامه دهند ، این موشک در فاصله ی 300 متری در سطح آب منفجر شد به طوری که فوران آب دریا تا ارتفاع حدود 40 متر قابل رویت بود . با گذشت حدود 30 ثانیه از انفجار موشک سوم، به طور ناگهانی موشک دیگری در سطح آب دیده شد که با سرعت زیادی در حال نزدیک شدن به سکوی شماره یک بود ، با این که تیربار های سکو به سمت این موشک تیراندازی می کردند خبری از انفجار نبود طوری نزدیک شده بود که حتی شعله های آتش پشت آن که به رنگ شعله های گاز در حال اشتعال بود دیده می شد و اصابتش به این سکو حتمی به نظر می رسید. دیگر فرصتی حتی برای خواندن شهادتین هم نبود، ولی خواست خداوند که هر روز از او یاری می طلبیم چیز دیگری بود، این موشک که آخرین موشک و از نوع اگزوست بود ناگهان در فاصله ی فقط یکصد متری سکویِ شماره یک با صدایِ فوق العاده مهیب وغیر قابل وصفی منفجر شد، شدت موج انفجار به حدی بود که من و تیر انداز و کمک تیر انداز به کف باند بالگرد پرتاب شدیم. سر انجام جنگنده های عراقی که با مقاومت شدید و حجم بالای آتش تیر بارهای ضد هوایی سکو های نفتی مواجه شده بودند در ساعت 10 صبح منطقه را ترک کردند ، با خارج شدن از وضعیت قرمز طی پیامی ضمن اعلام اسامی زخمی ها، درخواست یک فروند بالگرد برای تخلیه مجروحان کردم. در ساعت 11 صبح یک فروند بالگرد در حالی که در سطح آب پرواز می کرد در بالای سکو شماره یک و درباند مربوطه فرود آمد، به محض اینکه بالگرد نشست ، تیم امداد برانکارد به دست وارد عمل شد و سه مجروح را به داخل بالگرد انتقال داد.
خود من هم مانند سایر افراد، درمعرض شدید موج انفجار قرار گرفته بودم ، تمام ماهیچه های بدنم و کمرم درد داشت و دچار سر درد شدیدی شده بودم. یکی ازخدمه بالگرد قصد بستن درب آن راداشت که من از وی و از خلبان خواستم کمی صبر کند، به داخل بالگرد رفتم ، تا سربازی را که به خاطر دفاع از میهن خود زخمی شده بود ببوسم. این سرباز فداکاردرحالی درد شدیدی داشت با چشمانی اشک آلود به سختی سرش را بلند کرد دست هایش را دور گردنم حلقه زد تا من را ببوسد، بغلش کردم مانند پدری که فرزند خود را در آغوش می گیرد دستی به پشت شانه هایش زدم. درحالی که اشک چشمانم جاری بود اورا بوسیدم ، تمام نفراتی که در داخل یا اطراف بالگرد بودند با دیدن این صحنه ی خداحافظی، اشک هایشان سرازیر شد. این که می گویند جبهه مکانِ مقدسی است کاملا درست است، مناطق عملیاتی با تمام مخاطراتی که داشتند، روح صمیمیت و همدلی در بین رزمندگان اسلام ایجاد کردند. البته با همین روحیه توانسیم و با یاری خداوند بزرگ در هشت سال دفاع مقدس، پیروزی های ارزشمند دردریا ، زمین وهوا به دست آوردیم.


بازگشت