صفحه اصلي > یادداشت > ميلاد مردی از جنس ایمان و شهادت که آسمان تاريخ را روشني بخشيد
ميلاد مردی از جنس ایمان و شهادت که آسمان تاريخ را روشني بخشيد31 اردیبهشت 1394. نويسنده: monshi |
سوم شعبان سالروز میلاد خجسته مولودی است که در پاسداری از حریم اسلام و قرآن سر از پا نشناخت و با تقدیم 72 ستاره نورانی، آسمان تاریک تاریخ را روشنایی بخشید و به اعتبار همین پاسداری و صیانت از احکام نورانی اسلام ناب محمدی(ص) با دوراندیشی حضرت امام خمینی(ره) این روز خجسته، روز پاسدار نامیده شد. ماه شعبان از جمله ماه هايى است كه از چند سو مورد عنايت و اهتمام واقع شده است از يك سو اين ماه به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) منسوب دانسته شده و عبادت، نماز و روزه در آن بسيار مورد تأكيد واقع شده است چنانچه در صلوات ماه شعبان در توصيف اين ماه آمده است: «اين ماه ماه پيامبر تو و سرور رسولان تو است ماه شعبانى كه آن را با رحمت و رضوان خود پوشانده و همراه كرده ماهى كه شيوه رسول خدا آن بود كه در آن روزه بدارد و شب هاى آن را به شب زنده دارى مشغول باشد به خاطر تواضع در برابر تو در اكرام اين ماه عزيز و بزرگداشت آن و اين عادت پيامبر اكرم تا هنگام مرگش بود». از امير المؤمنين على (عليه السلام) نقل شده است كه در فضيلت اين ماه فرمود: خداوند آن را شعبان ناميد زيرا نيكى ها در آن شاخه شاخه مى شود درهاى بهشت در آن گشوده و نعمت هاى بهشتى با ارزان ترين قيمت و آسان ترين راه به شما عرضه مى گردد. آنگاه فرمود: شاخه هاى نيكى در اين ماه نماز، روزه، زكات، امر به معروف و نهى از منكر، نيكى به پدر و مادر، خويشان و همسايگان، ايجاد صلح و صفا بين مردم و احسان به فقرا و مساكين است. و از سوى ديگر اين ماه به ولادت چند تن از ائمه راستين شيعه قرين بوده و اين خود موجب شده است كه اين ماه در نزد شيعه به خجستگى و فرخندگى معروف باشد. چه آنكه امام سوم شيعيان امام حسين (عليه السلام)، امام چهارم مؤمنان حضرت امام سجاد (عليه السلام) و همين طور منجى عالم بشريت دوازدهمين امام بر حق نيز در اين ماه چشم به عالم خاك گشوده اند و عالم خاك را به نور وجودشان منوّر مزيّن نموده اند. مضافاً بر اين كه قمر بنى هاشم حضرت ابوالفضل، برادر وفادار امام حسين و علمدار روز عاشورا نيز در اين ماه قدم به عالم خاك نهاده است. آغازين روزهاى اين ماه كه به ترتيب شاهد تولد امام حسين، حضرت ابوالفضل و امام سجاد (عليهم السلام) مى باشد ياد كربلا و حوادث خونبار و عبرت انگيز آن را بر هر شيعه اى تداعى مى كند چه آن كه اين عزيزان هر سه در كربلا بودند و از حماسه سازان اين واقعه محسوب مى شوند. امام حسين به عنوان رهبر و سالار اين كاروان عشق، حضرت عباس به عنوان علمدار، مدافع و جانباز سرزمين كربلا و حضرت زين العابدين نيز در تحت عنوان احيا كننده پيام كربلا و پيام رسان هدف اين قيام به گوش غافلان آن زمان و تمام آزادگان جهان تا عصر حاضر بلكه تمامى انسان هاى جهان تا ابد. و از آنجا كه اين سال به نام مبارك امام حسين (عليه السلام) توسط مقام معظم رهبرى مزين شده است و اين ماه خود شاهد زاد روز حماسه سازان كربلا و نقش آفرينان واقعه عاشوراست لذا بايد مورد عنايت قرار گرفته و بزرگ داشته شود. به همين جهت با توجه به اين كه اين ماه از زمان هاى سرور و شادى شيعيان شمرده مى شود لذا به دور از مسائل حزن و سوگوارى هايى كه نام اين بزرگواران با آن آميخته شده است در صفحاتى چند درصدد نماياندن گوشه هايى از زندگانى، كرامات، معجزات و بسيارى از مسائل درس آموز زندگى اين ذوات مقدسه هستيم تا ضمن تبرّك و تقرب با نام و ياد آنها از كلاس انسان سازى زندگى اين بزرگان بهره اى ببريم. امام حسين (عليه السلام) اين امام همام در سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدينه به دنيا آمد. پدر بزرگوار ايشان امير المؤمنين على(عليه السلام) و مادر ايشان حضرت فاطمه(عليها السلام) سيد زنان اهل عالم است. پس از آن كه عالم وجود به وجود ذى وجود ايشان منوّر شد پيامبر اكرم به على(عليه السلام) فرمود: چه نامى بر اين فرزندم نهادى. ايشان عرض كرد ما در نام گذارى اين فرزند بر شما پيشى نمى گيريم. پيامبر فرمود: من نيز در اين نام گذارى بر خداوند سبقت نمى گيرم. پس از مدتى جبرئيل بر پيامبر نازل شد و عرضه داشت يا رسول الله خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد نسبت على به تو بمانند نسبت هارون به موسى است پس فرزندت را به نام فرزند هارون بنام. پيامبر فرمود نام فرزند هارون چه بود جبرئيل عرض كرد «شبير» پيامبر فرمود: زبان ما عربى است او را به عربى چه بنامم و جبرئيل گفت او را حسين بنام. رسول خدا علاقه بسيارى نسبت به ايشان و برادر عزيزشان امام حسن(عليه السلام) داشت به طورى كه محبت خويش را به صورت علنى نسبت به آنان ابراز مى نمود بدين صورت كه گاه از منبر به زير آمده آنان را بوسيده و مجدداً از منبر بالا مى رفت و گاه آن دو را به دوش مى گرفت و با آنها به بازى مى پرداخت و گاه بدين صورت مى شد كه حضرت در بين اصحاب نشسته بود و حسين(عليه السلام) وارد مى شد آنگاه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)كلام خود را قطع مى نمود برمى خاست و از او استقبال مى كرد. وى را به دوش گرفته و در دامان خود مى نشاند و مى فرمود: انه مهجة قلبى در حكايت ديگرى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه ايشان روزى حسين(عليه السلام) را در كوچه ديد كه با اطفال بازى مى كند حضرت به سوى او رفت و دست خود را به طرف او دراز كرد ولى حسين(عليه السلام) از سويى به سويى ديگر مى گريخت تا اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را گرفت آنگاه يك دست زير چانه و دست ديگرش را بر سر حسين(عليه السلام) گذاشت پس لب هاى او را بوسيد و فرمود: من از حسين هستم و حسين از من است از ويژگى هاى ديگر امام حسين(عليه السلام) كه پيامبر به آنها اشاره نموده است اين است كه: حسين روح من و ثمره، سكون و طمأنيه قلب من است هرگاه به حسين نگاه مى كنم گرسنگى من تمام مى شود و حسين ريحانه من و نور دو چشم من است. وگاه اين طور مى شد كه حسين(عليه السلام) در سجده بر شانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بالا مى رفت آن حضرت سجده خويش را طولانى مى كرد تا اين كه حسين به اختيار پايين بيايد اصحاب از طولانى شدن سجده سؤال مى كردند كه آيا وحى شده است و حضرت مى فرمود: نه ليكن فرزندم (حسين) بر پشت من سوار شده بود. و حكايت ديگر در فضل امام حسين(عليه السلام) اين كه روزى پيامبر طفلى را در كوچه ديد نشست و با او به مهربانى و لطف پرداخت شخصى علت ملاطفت را سؤال نمود ايشان فرمود: اين طفل حسين مرا دوست دارد زيرا من ديدم كه خاك قدم او را مى گرفت و به صورت خود مى ماليد. روايات بسيارى از پيامبر در فضيلت اين دو برادر وارد شده است كه برخى از آن روايات به حد تواتر رسيده است نظير رواياتى از قبيل: الحسن والحسين سيد اشباب اهل الجنه، امام حسن و امام حسين سرور جوانان اهل بهشت هستند، كسى كه مرا دوست دارد اين دو را نيز دوست بدارد و كسى كه امام حسن و امام حسين را دوست بدارد همانا مرا دوست دارد و كسى كه آن دو را دشمن داشته باشد مرا دشمن داشته است. امام حسين در حدود هفت سال داشت كه جدش پيامبر در بيست و هشت صفر سال يازده هجرى از دنيا رفت، وى در سنين كودكى شاهد آن بود كه ياران ديروز جدش حق مسلم پدرش را غصب نموده و از گرد وى پراكنده شده و وى را خانه نشين نمودند. وى در همان كودكى به همراه مادر و برادرش در طلب حق پدر مى كوشيد و شبانه به در خانه انصار مى رفت و از آنان كمك طلب مى كرد. در همان ايام در ميان حزن رحلت جدش پيامبر و خانه نشينى پدر، مادر عزيزش كه رنج بسيارى را تحمل كرده بود از دست داد. روزى در ايام خلافت خليفه ثانى در مسجد رو به او كرد و گفت: «إنزل عن منبر أبى» از منبر پدرم پايين بيا و به روى منبر پدر خودت برو. عمر وى را گرفته و به خانه برد و سعى كرد بفهمد آيا پدرش وى را مأمور به اين كار نموده است يا وى از جانب خودش اين حرف را زده است كه حضرت پاسخ داد اين سخن را خودم مى گويم و كسى به من نياموخته است پدرش على(عليه السلام) نيز در مقام فرمود اين كلام را خود گفته و من به وى نياموخته ام. حضرت بعد از رحلت پيامبر پيوسته به همراه پدر بزرگوارش بود چنانچه در جنگ هاى جمل، صفين و نهروان حضور داشت و در كنار پدر به جنگ با پيمان شكنان و ظالمان پرداخت از آن حضرت خطبه اى در جنگ صفين نقل شده است كه در ضمن آن مردم را به جنگ ترغيب مى كردند. امام در همان مراحل مقدماتى صفين در گرفتن چشمه آب از دست شاميان نقش عمده داشت كه امام على(عليه السلام) پس از آن فرمود: اين اولين پيروزى به بركت حسين(عليه السلام) است. و در ماجرايى ديگر وقتى عبيدالله بن عمر در صفين به امام گفت پدر تو قريش را چنين و چنان كرد امام وى را متهم به پيروى از قاسطين كرده و فرمودند اينان به زور اسلام را قبول كردند اما در اصل مسلمان نشده اند. ايشان سى و هفت ساله بود كه پدر بزرگوارشان در بيست و يكم رمضان سال 41 قمرى به شهادت رسيده و اهل بيت را به غمى جانگاه مبتلا نمودند. امام حسين (ع) پس از شهادت پدر در كنار برادرش امام حسن (عليه السلام) بود و از سياست هاى وى دفاع مى نمود، حتى پس از آن كه او با معاويه بيعت كرد شيعيان كوفه همان روز صلح نزد او رفته و خواهان نقض صلح و قيام عليه معاويه شدند ولى ايشان نپذيرفت و بر ادامه صلح برادر تأكيد نمود پس از خروج معاويه از كوفه هم مجدد به نزد ايشان رفته و خواستار قيام شدند كه آن حضرت باز هم نپذيرفت. اهل بيت پس از قضيه صلح از كوفه به مدينه برگشتند و پس از حدود 10 سال بعد از شهادت امام حسن(عليه السلام) ايشان به امامت رسيده و در سن چهل و هفت سالگى نگهبانى از دين خدا و حفاظت از شيعيان به آن حضرت سپرده شد. حضرت پس از شهادت امام حسن (ع) نيز در برابر درخواست هاى مكرر مردم عراق براى آمدن آن حضرت به كوفه مقاومت كرده و فرمودند تا معاويه زنده است نبايد دست به اقدامى زد و اين بدان معناست كه امام در فاصله ده سال به اجبار حكومت معاويه را تحمل كرده بودند. تسليم ناپذيرى امام از لحاظ سياسى در برابر مشروعيت مطلق معاويه على رغم اين كه دست به قيام زدن را نيز به صلاح نمى دانستند از سخنان امام در 10 سال حكومت آخر معاويه پيداست چنانكه از نامه امام به معاويه نيز چنين برمى آيد. ايشان در اين نامه خطاب به معاويه ضمن اين كه مى فرمايند من قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم تأكيد مى نمايد به خدا سوگند جنگ با تو را ترك كردم در حالى كه در اين مورد از خداوند خوفناك هستم... من براى دين خود چيزى را بالاتر از جهاد با تو نمى دانم كه اگر آن را انجام دهم به پروردگار نزديك شده ام. و من فتنه اى سهمگين تر از حكومت تو براى امت سراغ ندارم. و بعدها وقتى كه معاويه رو در رو با امام حسين (عليه السلام) قرار گرفت و گفت ما حجر بن عدى و اصحاب او و شيعيان پدرت را كشتيم كفن كرديم نماز بر آنها خوانديم و دفن كرديم امام فرمود: اگر ما ياران تو را بكشيم نه آنها را كفن مى كنيم و نه بر آنها نماز مى خوانيم و نه دفن مى كنيم. شخصيت امام حسين(عليه السلام) امام حسين همچون ساير ائمه داراى شخصيت، ممتاز و عالى بودند. گرچه ذكر تمامى اوصاف حضرت در اين مقال نمى گنجد اما ما به فراخور حال و رعايت اختصار قطره اى از درياى بى كران و عميق شخصيت آن حضرت را به قلم مى آوريم و از اين روز به چند صفت از او صاف كماليه وى اشاره مى كنيم. حلم و بردبارى على رغم قرار داشتن امام حسين (ع) در بحرانى ترين شرايط حلم و بردبارى اجازه عرض اندام به لغزش و فرو افتادن ايشان در گودال غضب نداد چنانچه سيراب كردن لشكر حر و حتى اسبان آنها در گرماى شديد نمونه اى از نمايش حسن خلق، حلم و كرامت آن حضرت در برابر عوامل خشم و كينه است. عصام بن مطلق از پرورش يافتگان مكتب معاويه در مواجهه با امام حسين (عليه السلام) مى گويد: وقتى او را ديدم سيماى او مرا به شگفتى وا داشت ولى نتوانستم بغض و عداوت خويش را نسبت به پدرش بروز ندهم و چنين گفتم: تو پسر بوترابى. حضرت فرمود: اى مرد، كار را بر خود آسان ساز و سخت گير مباش، براى تو خود از خدا طلب آمرزش مى كنم اگر يارى بخواهى ياريت مى كنم اگر كمك مالى بخواهى به تو مى دهم چنانچه اگر هدايت بخواهى تو را ارشاد مى كنم. عصام گويد حسين (عليه السلام) از چهره ام شرمندگيم را دريافت ضمن خواندن آيه اى از قرآن در باب بخشش گفت اى مرد آيا از اهل شام هستى گفتم آرى امام فرمود اى مرد بدون ترس و مضايقه خواسته ها و گرفتارى هايت را با ما درميان بگذار كه مرا در بالاترين درجه كمال و اميد خواهى يافت. عصام به قدرى از برخورد و حسن اخلاق امام مجذوب و دچار حيرت شده بود كه مى گويد: زمين پهناور چنان در نظرم تنگ شد كه دوست داشتم دهان باز كند و مرا ببلعد با شرمندگى از امام دور شدم در حالى كه كسى نزد من محبوب تر از او و پدرش نبود. علم امام عبدالله بن عمر در خصوص علم و دانش حضرت چنين اعتراف مى كند: همچنان كه مرغ جوجه خود را با منقار غذا مى دهد حسين (عليه السلام) نيز در بيت نبوت و ولايت از سر انگشت علوم رسول الله(صلى الله عليه وآله) غذا مى خورد. فروتنى و تواضع امام حسين (عليه السلام) روزى بر گروهى از فقرا كه در حال غذا خوردن بودند گذشت و به ايشان سلام كرد آنان جواب دادند و ايشان را به شركت در سفره و خوردن غذا خواندند امام (عليه السلام) كنار سفره آنان نشست و از غذاى آنان ميل فرمود آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه: «إنَّ اللهَ لايُحِبُّ المُسْتَكْبِرين» سپس همه آنها را به خانه خود دعوت كرد و غذايى براى آنها فراهم و به هر يك لباسى عطا فرمود. وقتى سپاهيان سنگ دل بدن مطهر امام حسين (ع) را به خاك افكندند بر شانه مباركش زخمى ديدند علت آن را از امام سجاد (عليه السلام) جويا شدند فرمود: اثر آن انبان ها كه در مدينه بر دوش مى گرفت و به خانه هاى فقرا، ايتام و بيوه زن ها مى برد. رقت قلب و مهربانى امام حسين(عليه السلام) آن حضرت مثل ساير اهل بيت از قلبى مهربان و پرعاطفه برخورد بودند كه در اين باب حكايت حضرت با اسامة بن زيد خالى از لطف نيست. اسامه كه آخرين فرمانده سپاه اسلام در زمان رسول الله بود و در زمان حكومت امير المؤمنين (عليه السلام) كه از بيعت با آن حضرت سر باز زده بود و با آن حضرت بيعت نكرد تا سال 58 هجرى قمرى زنده بود. وى در آخر عمر شديداً مقروض شد و پرداخت آن برايش ممكن نبود. امام حسين(عليه السلام) كه از بيمارى وى آگاه شده بود به عيادت وى رفت و او را غمگين يافت. فرمود: برادر چرا ناراحتى؟ اسامه گفت بدهى و قرض زياد است و بالغ بر شصت هزار درهم مى شود. حضرت فرمود: بدهى تو بر عهده من و من آن را خواهم پرداخت. اسامه گفت: مى ترسم قبل از اداى دينم بميرم و امام فرمود: تو هنوز زنده خواهى بود كه من قرض هاى تو را خواهم پرداخت و سپس دستور داد همه بدهى هاى او را پرداختند و اين در حالى بود كه اسامه با پدر بزرگوار امام حسين (عليه السلام) يعنى امير المؤمنين (عليه السلام) به مخالفت برخاسته بود و از بيعت با آن حضرت سر باز زده بود. بازگشت |