Logo

صفحه اصلي > یادداشت > زندگی نامه شهید حاج محمد حسن ناصربخت اعزامی از کرج به جنگ تحمیلی

زندگی نامه شهید حاج محمد حسن ناصربخت اعزامی از کرج به جنگ تحمیلی


23 تیر 1394. نويسنده: monshi
زندگی نامه شهید حاج محمد حسن ناصربخت اعزامی از کرج به جنگ تحمیلی


شهيد بزرگوار و متقي حاج محمدحسن ناصربخت در سپيده‌دم دي‌ماه 1329 در دهكده‌اي به نام «صوفي‌آباد»، (شاهين ويلاي كنوني) در 10 كيلومتري غرب شهرستان كرج در خانواده‌اي متوسط ديده به جهان گشود.
زندگی نامه این شهید بزرگوار به شرح ذیل است:
شهيد بزرگوار و متقي حاج محمدحسن ناصربخت در سپيده‌دم دي‌ماه 1329 در دهكده‌اي به نام صوفي‌آباد، (شاهين ويلاي كنوني) در 10 كيلومتري غرب شهرستان كرج در خانواده‌اي متوسط ديده به جهان گشود. دوران طفوليت‌اش سپري شد و محمدحسن سال‌هاي تحصيلي ابتدايي را نيز با موفقيت تمام طي كرد و بعد از اتمام دوره ابتدايي با قرآن كريم آشنا شد و شب‌هاي جمعه بعد از نماز مغرب و عشاء و گاهي هم بعد از نمازصبح به تلاوت قرآن مي‌پرداخت؛ به گونه‌اي كه در هيأت‌هاي مذهبي از تلاوت نيكوي قرآن محمدحسن صحبت‌ها بود. وي سپس با اتمام دورة دبيرستان در مؤسسه تحقيقات سرم‌سازي حصارك به عنوان كمك تكنيسين در بخش ساخت سرم‌هاي پرورش طيور به كار مشغول شد و در همين اوان نيز خدمت سربازي خود را در سپاه ترويج آباداني شهرستان كرج شروع كرد. او لباس سپاه ترويج آباداني را به تن كرد و با فكر ترويج فرهنگ پربار اسلام به روستاهاي محروم قدم گذارد. فقر فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي را در روستاها با تمام وجود درك كرد. تصميم گرفت تا آخر عمر در خدمت محرومين و مستضعفين روستاهاي كشورش باشد. بارها مشاهده شده بود كه وي از حقوقي كه مي‌گرفت نيمي از آن را براي خريد داروهاي دامي روستائيان خرج مي‌كرد و حتي روزهاي تعطيل نيز از كار دست نمي‌كشيد. پس از اتمام سپاه ترويج آباداني، در آزمون كارداني دامپزشكي شركت و رتبة اول را نيز كسب كرد. مدت يك‌سال با موفقيت تمام درس‌هاي دانشگاهي خود را پشت‌سر گذاشت. او در پي گمشده‌اي بود كه استاد و كتاب‌هاي دانشكده، گمشدة او را نشاني نمي‌داد و در همان زمان با طلبه‌اي آشنا شد كه شناخت او را از فرهنگ و معارف اسلامي بيشتر و عميق‌تر كرد. مدتي از اين آشنايي نگذشته بود كه هر شب جمعه محمدحسن به حصارك مي‌رفت و در كيف‌دستي خود كتاب‌هاي ممنوعه را مي‌برد؛ اهل خانه را جمع مي‌كرد و از مطالب آن كتاب‌ها برايشان مي‌خواند. رفته رفته محمدحسن تبليغات عليه رژيم ستمشاهي را در محافل و مجالس مطرح مي‌كرد و مدت زماني از اين مسئله نگذشت كه توسط ساواك دستگير و به زندان مي‌افتاد كه از دوران زندان خود براي نزديكانش چنين تعريف كرده است: به وسيلة ضربه زدن به طرز مخصوصي از مشخصات زندانيان مطلع مي‌شديم و حتي مهمتر اينكه آيات قرآني را از همين طريق به يكديگر منتقل مي‌كرديم. براي اعتراف گرفتن از من دويست ضربة كابل مسي روي پاهايم زدند؛ به طوري كه قادر به راه رفتن نبودم و براي حركت از دست‌ها و زانوهايم استفاده مي‌كردم. بعد از اينكه آنها از اقرار گرفتن مأيوس شدند، مرا به بيمارستان زندان منتقل كردند. بعد از مداوا مرا دوباره به شكنجه‌گاه بردند و به روي زخم‌هاي التيام نيافته‌ام كابل مي‌زدند و من مقاومت مي‌كردم. آنها از من مي‌خواستند عهد و پيماني را كه من با خدا بسته بودم، بشكنم وليكن با صبر و مقاومت انقلابي بر آنها غلبه يافتم و آنها را عاجز نمودم تا آن‌كه مرا رها كردند. ... بالاخره بعد از مدتي محمدحسن از زندان آزاد شد. يكي از نزديكانش مي‌گويد: اولين برخوردي كه بعد از آزادي از زندان با او داشتم بعد از احوالپرسي، آيه‌اي از كلام‌الله مجيد را برايم تلاوت كرد كه مضمون «هجرت، قيام، جهاد و شهادت» را دربر داشت. شهيد حاج محمدحسن ناصربخت پس از آزادي از زندان درس خود را به پايان رساند؛ و پس از مدتي ازدواج كرد كه ثمرة آن پسري است به نام ميثم. با پيروزي انقلاب اسلامي و تثبيت نظام جمهوري اسلامي و صدور فرمان امام امت (قدس‌سره) براي تشكيل جهاد سازندگي در سطح كشور با توجه به اينكه در ادارة دامپزشكي خدابنده از شهرستان‌هاي توابع استان زنجان شاغل بود، به جهادسازندگي استان زنجان وارد شد و پس از مدت كوتاهي به جهاد كرج منتقل گرديد و در قسمت امور دامپزشكي فعاليت‌هاي خود را آغاز كرد. جو فرهنگي و سازندگي در جهادگران، با روحيه و خلق و خوي اسلامي شهيد ناصربخت هماهنگي خاصي داشت و براساس تلاش و زحمات شبانه‌روزي كه انجام مي‌داد، پس از مدتي وي را به عنوان عضو شوراي جهادسازندگي شهرستان كرج منصوب كردند. او نيز با جان و دل پذيرا شد؛ زيرا سازندگي و نگهداري و پاسداري از دستاوردهاي انقلاب هميشه در سرلوحه دفتر مبارزاتي محمدحسن نمايانگر بود. اين روند سازندگي ادامه داشت تا اينكه جنگ تحميلي از سوي استكبار جهاني به سركردگي شيطان بزرگ آمريكاي جنايتكار عليه امت مسلمان و انقلابي ايران اسلامي تحميل شد؛ و بدينسان، او و ساير همكارانش بخشي از امكانات را به جبهه‌هاي جنگ روانه كردند و خود نيز گام در جبهه‌هاي نور عليه ظلمت نهاد و در عمليات «فتح‌المبين»، «بيت‌المقدس» و «رمضان» و «والفجر8»، شركت كرد. بعد از دو سال فعاليت صادقانه در جهادسازندگي كرج مسؤليت ادارة كشاورزي دامپزشكي شهرستان كرج به او پيشنهاد مي‌شود و او مي‌پذيرد ولي بعد از مدت كوتاهي تصميم مي‌گيرد كه دوباره به جهاد برگردد؛ زيرا او با جهادگران حقيقت‌طلب براي پيش‌برد اهداف انقلاب اسلامي همگام شده و طعم جهاد في سبيل‌الله را چشيده بود و در همين اثناء بود كه مسؤوليت جهاد عشاير در سطح كشور به وي پيشنهاد مي‌گردد.
شهيد ناصربخت خود را در مقابل خدا و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي و پيام‌هاي گهربار امام امت مسؤول مي‌بيند و مي‌پندارد كه باز در مرحلة امتحان و آزمايش قرارگرفته است. اين مسؤوليت را براي رضاي خدا و خشنودي امت انقلابي قبول مي‌كند. به اين ترتيب با همسر و سه كودك خردسالش زادگاه خود را ترك گفته و براي سازندگي به نقاط محروم جامعه اسلامي هجرت ديگري را آغاز مي‌كند و به مدت 2 سال هم در هواي گرم و سوزان استان‌هاي دور افتاده و محروم انجام وظيفه مي‌كند و به پاس قدرداني از زحمات او توفيق زيارت بيت‌الله الحرام نصيبش مي‌گردد. شهيد ناصربخت از برگزاري مناسك حج براي يكي از نزديكانش چنين تعريف كرده بود: در كشور عربستان با مسلمانان سياه‌پوست آفريقايي، اندونزيايي، فيليپيني و لبناني به زبان انگليسي صحبت مي‌كردم و دربارة رهبري پيامبرگونه امام خميني (قدس‌سره) و اهداف و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي زمينه جنبش اسلامي را در افكار آنها آماده مي‌كردم. شهيد حاج محمدحسن ناصربخت در همين دوران است كه در دانشگاه مهندسي كشاورزي استان زنجان قبول مي‌شود. اما او تاب دوري از جبهه را ندارد و در تابستان سال 1365 از پايگاه شهيد «بهمن كمالي‌زاده» با عده‌اي از بسيجيان خداجو از اين پايگاه به جبهه‌هاي نبرد پا مي‌گذارد تا دين خود را نسبت به خدا و رسول(ص) و رهبري و اعتقادات اصيل خويش ادا كند. روح كويري و ملتهبش به اميد غوطه‌وري در بركه‌هاي «كوثر» شهادت، روزشماري مي‌كرد. سرانجام در غروب خونين 56/5/21 شب تاسوعاي حسيني در غرب كشور در عمليات كربلاي(2) در جبهة حاج‌عمران شركت كرد. ديگر از خود دست كشيد و تنها سرماية حياتش، جانش را به آستان ملكوتيان هديه كرد. روحش شاد و يادش گرامي باد.
بازگشت