Logo

صفحه اصلي > یادداشت > هوش فرهنگی وسیله ای است برای قدرت مدیریت در تنوع فرهنگی

هوش فرهنگی وسیله ای است برای قدرت مدیریت در تنوع فرهنگی


23 تیر 1395. نويسنده: monshi
هوش فرهنگی وسیله ای است برای قدرت مدیریت در تنوع فرهنگی


در محیط های کاری متنوعِ قرن حاضر، لازم است تا استرس های ناشی از شوک فرهنگی، اختلالات و پیامدهای ناشی از تعارضات فرهنگی به نحو مطلوبی اداره شود؛ زیرا برخی از جنبه های فرهنگی، مثل هنر، موسیقی و سبک رفتاری را به راحتی میتوان مشاهده کرد، اما ...
بیشتر بخشهای چالش برانگیزِ فرهنگ؛ همانند عقاید، ارزشها، انتظارات، نگرشها و مفروضات، عناصری از فرهنگ هستند که دیده نمی شوند، اما بر رفتار افراد اثر می گذارند و گاهی از اوقات موجب تعارضات و تناقضات کاری می شوند، که برای این منظور به سازگاری و تعدیل مؤثر فرهنگ ها نیاز است. از این رو، یکی از عواملی که بسیارمورد توجه قرار گرفته و به عنوان عامل تعدیل کننده لقب گرفته است، هوش فرهنگی می باشد. هوش فرهنگی، دامنه جدیدی از هوش است که ارتباط بسیار زیادی با محیط های کاری متنوع دارد. هوش فرهنگی به افراد اجازه می دهد تا تشخیص دهند که دیگران چگونه فکر می کنند و چگونه به الگوهای رفتاری پاسخ می دهند، در نتیجه، موانع ارتباطی بین فرهنگی را کاهش و به افراد، قدرت مدیریت تنوع فرهنگی می دهد. براي نخستين بار «ايرلي(Earley)» و «انگ(Ang)» مفهومی را دربارۀ قابليت يادگيري الگوهاي جديد در تعاملات فرهنگي و ارائه پاسخهاي رفتاري صحيح به اين الگوها یافتند و آن را «هوش فرهنگی(Cultural Intelligence)» نامیدند. به اعتقاد آنها در برابر با موقعيت هاي فرهنگي جديد، یافتن علائم و نشانه هایي آشنا برای برقراري ارتباط آسان نیست و فرد بايد با توجه به اطلاعات موجود در آن موقعیت، يک چارچوب شناختي مشترک بسازد. ساختن این چارچوب به مثابۀ یک کار خاص یا خلاق است، زیرا در ابتدا هیچ شواهد اولیۀ روشنی وجود ندارد. در این حالات، افرادی هستند که می توانند این چارچوب را بسازند و با فرهنگ های دیگر ارتباط برقرار کنند. به زبان کاربردیتر، وجود افرادی با هوش اجتماعی بالا میتواند در قوام یافتن جوامعی که از اختلاط چند فرهنگ به وجود آمده است، بسیار مفید باشند. حال سؤال ساده اینجاست که در کجای کشور پهناور ایران که از فرهنگهای کلان و خرده فرهنگ های دیگر بهره می برد، میتوان جوامعی با اختلاط فرهنگ های مشطط یافت؟ پاسخ در سه حوزۀ جمعیتی خواهد بود: الف) در کلان شهرهایی همچون تهران، مشهد و ... ب) در شهرهای مهاجرپذیری که به دلایلی بازار اقتصادی پررونقی یافته اند. همچون آبادان سالهای پیش از جنگ تحمیلی، بندرعباس پس از انقلاب اسلامی، عسلویه در سالهای اخیر و ... ج) در شهرهای حومۀ کلانشهرها د) در شهرهایی که در چندصد سال اخیر مرز بین دو فرهنگ بوده اند، برای مثال شهرهای مناطق مرز فرهنگ لرنشین و عرب نشین غرب خوزستان. با بررسی بیشتر هر یک از چهار مورد داده شده میتوان دریافت که از طرفی فرهنگ غالب در کلانشهرها به مثابۀ چرخی بزرگ خرده فرهنگها را خرد می کند و می بلعد. به زبان ساده فرد مهاجر به یک کلانشهر بسیاری از خصیصه های فرهنگی خود را که با زندگی در یک کلانشهر در تعارض است را کنار می نهد. برای مثال زندگی یک فرد مهاجر به شهر تهران را رصد کنید. او عمدتاً در سالهای اولیۀ بدو مهاجرت مستقیم، خود را با فرهنگ محلۀ خود بازتعریف میکند.
همچنین از طرف دیگر، در شهرهای مهاجرپذیری که به دلایلی بازار اقتصادی پر رونقی دارند، مقولۀ اصلی شکل گیری یک جامعه بر اساس ارتقای اقتصادی است و سلسله موارد کاری باعث کنار نهاده شدن برخی از پافشاریهای فرهنگی خواهد شد. برای مثال زندگی یک فرد مهاجر به شهر آبادان پیش از جنگ تحمیلی را در نظر بگیرید. او عمدتاً خود را به عنوان یک فرد که هویتش را در قبال کار تعریف می کرده ، می دیده است. با این همه از سویی دیگر وضع در مورد «ج» و «د» به گونه ای دیگر است. برای مثال در این شهرهای حومه ای اقتدار فرهنگی واحدی وجود ندارد و ابزارهای قوی برای اقناع کنار نهادن خصیصه های فرهنگی وجود ندارد. در این شهرها شاهد برخورد فرهنگ های چندگانه ای کنار هم خواهیم بود. برای مثال در سالهای اخیر، شهرستان نظرآباد در استان البرز پذیرای مهاجرانی با فرهنگ آذری ، کرد ، لر و سایر اقوام بوده است. در بین دو مورد «ج» و «د»، در مورد «د» بنا به سیر تاریخی چندصد ساله، افراد با مسأله ای تازه مواجه نیستند و درک متقابل فرهنگی در گذر تاریخ رفته رفته شکل گرفته است، اما مورد «ج» به دلیل مهاجرت وهله ای مسألۀ حادی میتواند وجود داشته باشد. تصور کنید که به یک باره فردی با فرهنگی که برایش بی اندازه اهمیت دارد، در برابر فرهنگی جدید قرار می گیرد. برای او درک خصیصه های فرهنگی جدید ممکن است پیچیده و غامض باشد و از طرفی فرصتهای شغلی او را محدود کند و از طرف دیگر شخصیت اجتماعی او را تحت شعاع قرار دهد. بنابراین، در مجموع، در شهرهای اطراف کلانشهرها به وجود افرادی با هوش بالای فرهنگی برای قوام بهتر ارتباطات اجتماعی نیاز خواهد بود. خوب است که این مسأله به عنوان یک مسألۀ مدیریت اجتماعی و در وهلۀ ثانویه به عنوان یک مقولۀ سیاسی-اجتماعی در دستورکارقرار گیرد تا درتصمیمات وخط مشی مسئولان امرلحاظ گردد.
گرد آورنده : رضا زینیوند مقدم-کارشناس ارشد مدیریت دولتی ومعاون سیاسی-انتظامی فرمانداری نظرآباد

بازگشت