صفحه اصلي > یادداشت > نشستن در خانه خیانت بود
نشستن در خانه خیانت بود7 خرداد 1396. نويسنده: monshi |
بعد از یک ماه که از شروع جنگ گذشت، من حس کردم که دیگر جای من در خانه نیست، زیرا هر وقت که به این مساله فکر میکردم که برادران و هموطنان من علیه کفار میجنگند و من در خانه نشستهام، دچار عذاب وجدان میشدم. رهبری معظم انقلاب اسلامی تاکید فرمودند: "گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج 30 ساله امام سجاد(ع) و رنج چندین ساله زینب کبری(س) از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمه علیهمالسلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمل شدند. امروز ما چنین وظیفهای داریم." در راستای انجام این وظیفه خطیر و تحقق منویات ولایت، خبرگزاری فارس در استان البرز هر روز یکی از شهدای استان البرز را معرفی خواهد کرد. در این شماره وصیتنامه شهید اصغر توکلیانپور را بازخوانی میکنیم. این شهید بزرگوار در سال 1339 دیده به جهان گشود. خانواده توکلیانپور در بندر ماهشهر ساکن بودند، اما پس از درگذشت پدر خانواده، به آبادان نقل مکان کردند. با آغاز جنگ تحمیلی، شهید اصغر توکلیانپور به همراه مادر و دیگر اعضای خانواده به تهران و سپس به کرج مهاجرت کرد. زمانی که شهید اصغر توکلیانپور خانواده خود را در کرج مستقر کرد، برای باز گرفتن خاک میهن از دست دشمن متجاوز، راهی آبادان شد. وی از طریق سپاه شهرستان کرج به عنوان بسیجی داوطلب به سوی جبهههای حق علیه باطل شتافت. شهید اصغر توکلیانپور در تاریخ هفتم خرداد سال 1361 و در حالی که 22 بهار از عمر خود را سپری کرده بود، به ندای حق لبیک گفت و شربت شیرین شهادت را نوشید. متن وصیتنامه این شهید سرافراز سپاه اسلام به شرح زیر است: به نام خداوند بخشنده مهربان منظور من از نوشتن این نامه این است که بدانید؛ چه عقیدهای داشتم و برای چه چیزی شهید شدم. بعد از یک ماه که از شروع جنگ گذشت، من حس کردم که دیگر جای من در خانه نیست، زیرا هر وقت که به این مساله فکر میکردم که برادران و هموطنان من علیه کفار میجنگند و من در خانه نشستهام، دچار عذاب وجدان میشدم. وقتی که با معرفی خود به حوزه نظام وظیفه به جبهه اعزام شدم و خود را در میان برادران دیدم که به خاطر اسلام و قرآن خانه و کاشانه خود را رها کرده و عازم جبهه شده بودند، آسوده خاطر شدم، ولی متاسفانه در مدتی که به مرخصی آمدم شاهد بیتفاوتی بعضی از مردم نسبت به مسئله جنگ و آوارگان شده بودند، شدم و بیاندازه متاثر شدم، ولی در روحیه من اثر چندانی نکرد زیرا من به خاطر اسلام و قرآن و وطن خویش که در آن به دنیا آمده بودم، به جبهه آمدم و افتخار میکنم که در راه هدفم شهید شدم. مادر عزیزتر از جانم که می دانم بعد از اینکه من در آن دنیا نیستم؛ چقدر ناراحت میشوی، زیرا تو پسری را به سن 21 سالگی رساندی و انتظار داشتی که در دوران پیری عصای دستت باشم، ولی مادر بدان که همه ما امانتهایی هستیم که روزی گرفته میشویم. مادر زیاد ناراحت نباش که من نیستم، امام ما هست. مادر به تو سفارش میکنم که امام را دوست بدار و با دشمنان امام دشمن باش و او را الگوی خویش در زندگی قرار ده و امیدوارم که رستگار شوی. مادر جان همه ما روزی از این دنیا میرویم پس چه بهتر که هر کس راه بازگشت خویش را خود انتخاب کند و من این راه را انتخاب کردم. بازگشت |