فقط به این فکر می کردم چطور می توانم به مردم کمک کنم
سپیدارآنلاین: گروه گفتگو
در طی دفاع دوازده روز کشور در مقابل حملات ناجوانمردانه و وحشیانه دشمن صهیونیستی، اعضای کادر بهداشت درمان و سلامت ایران و تکتک نفرات تیم ملی سلامت بر سر قول و قرار خود با مردم ایران ایستادند و به انجام وظیفه در سنگرهای سلامت پرداختند.
احساس مسئولیت، همراهی، همدلی و ایثار اعضای تیم سلامت هزاران قصه و روایت در خود دارد. دراینمیان برخی افراد با شجاعت، مدیریت، خلاقیت، نوع دوستی یا همدلی خود داستانهایی متفاوت و تاثیرگذار را رقم زدند که باید ماندگار شوند. مجموعه گفتگوهای «تاریخ شفاهی سلامت در دفاع ملی» تلاشی است برای روایت قطرهای از دریای بیپایان حماسههای خلق شده در طی این دوازده روز توسط اعضای ردههای مختلف و رسته های شغلی متفاوت در ساختار نظام سلامت ایران.
خودتان را معرفی کنید و از روز حمله رژیم صهیونیستی به مرکز سپاه امام حسن مجتبی (ع) البرز بگویید
میرمحمد شاکر هستم تکنسین اورژانس پایگاه اورژانس 115 بلوار "سرداران شهید" کرج - روز حمله به سپاه استان البرز و آن ماموریت برای من روز غیرقابل باوری بود آن روز من به همراه سه نفر از همکارانم شیفت بودیم و با شنیدن سه مرتبه صدای مهیب انفجار که گویی همین نزدیک ما بود در لحظه بی اراده فقط روی زمین دراز کشیدیم. بعد از چند ثانیه می دانستیم حمله ای شدید رخ داده و حتما مصدومان و مجروحان زیادی هم خواهد داشت فقط تجهیزات کافی برداشتیم و علاوه بر آمبولانس من به اتفاق همکارم که شیفت کاریش تموم شده بود با موتو لانس به سمت محل حمله حرکت کردیم.
خیایانی که در نزدیکی محل حمله بود پر از آوار ، سنگ و آجر و شیشه و ... ناشی از انفجار بود و مردم حاضر در محل این موانع را برای باز شدن راه آمبولانس برمی داشتند که ما بتوانیم به داخل محله حادثه برویم. تجربه ای بسیار تلخ و دردناک برای من بود آن روز صداهایی که هر لحظه بهم می گفتند آقا یکی اینجا مصدوم شده آقا یکی اینجا حالش خوب نیست آقا یکی اینجا خون ریزی داره هنوز تو گوشم زنگ میزنه لحظه ای که فقط توان و قدرت و سرعتم چندین برابر شده بود که فقط بتوانم بیشتر کمک کنم. با وجود اینکه شرایط و فضا کاملا نا امن بود ولی همکارانم در اورژانس گویی قادر به دیدن خطر نبودند و فقط به فکر نجات جان مصدومان و هم وطنان خود بودند . من هم آن روز در کنار ده های نیروی اورژانس تنها به وظیفه خود عمل کردم و از این کارم آرامش قلبی و درونی دارم که در لحظه ای که باید می بودم ، حضور داشتم و به کشورم خدمت کردم
چه چیزی باعت می شود شما به دل حادثه بروید و آن لحظه فقط به فکر نجات دادن باشید
من و همکارانم که در اورژانس هستیم با این روحیه بزرگ شدیم و کمک و امداد رسانی را بخشی از زندگی و وجود خود می دانیم و شاید هر کسی در آن شرایط ، احساس ترس و مراقبت از خود را داشته باشد ولی به سبب کاری که با انجام می دهیم این احساس در ما باید کمتر باشد و یا اینکه کنترل شده باشد وگرنه نمی توان این کار را ادامه داد و فقط آن لحظه به کمک کردن به هم وطنانم فکر می کردم