5 مهر 1393
شماره خبر: 129992

زندگی سردار مظلومی که هنوز غریب است

سپیدار‌آنلاین: گروه گزارش

زندگی سردار مظلومی که هنوز غریب است


دوران دفاع مقدس مملو از یاد و خاطره زنان و مردانی است که مظلومانه برای دفاع از حق و حقیقت به فرمان پیر و مرادشان لبیک گفته و غریبانه به دیار حق شتافتند. یکی از این فرزندان امام راحل، روح‌الله اصل‌دهقان است.
روزهای نخست خرداد 1337 پسری در خانواده‌ای مومن و مذهبی و در روستای شیخ حسن از توابع شهرستان نظرآباد به دنیا آمد که بعدها تبدیل به یکی از رشید‌ترین سرداران سپاه اسلام شد. او حاج جمشید اصل‌دهقان بود. تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش به پایان رساند و به دلیل مشکلات مالی نتوانست بلافاصله دوران راهنمایی را ادامه دهد و به همین دلیل مجبور شد در اوایل نوجوانی در کارخانه فخر ایران همچون دیگر جوانان و نوجوانان نظرآبادی مشغول کار شود. در دوران ستمشاهی اگرچه خاک نظرآباد حاصلخیز وپربار بود، اما بی‌توجهی حکام ظالم وقت موجب شد که مردم در تنگدستی و مشکلات متعدد مالی زندگی کرده و جوانانشان به جای تحصیل باید در کارخانه و کارگاه‌های دور و نزدیک کار می‌کردند، تا شاید لقمه‌ نانی به کف آورده و ... در میان این جوانان، جمشید نیز از همه پرکارتر و فعال‌تر بود و در همان موقع نیز می‌خواست در کنار کار، درس بخواند. او نیز مانند دیگر جوانان نظرآبادی در مسجد پای منبر حاج آقا مهربان می‌رفت و در دوران مبارزات ملت ایران با نام امام خمینی (ره) آشنا شد و جزو انقلابیون شهرستان نظرآباد به شمار می‌آمد. پیش از انقلاب اسلامی بارها برای توزیع اعلامیه‌ها و بیانیه‌های امام خمینی (ره) با نیروهای ساواک در نظرآباد درگیر شد، اما هرگز ترسی به دل راه نمی‌داد. شهید اصل‌دهقان در روزهای نخست آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه‌های حق علیه باطل رفت و بر اساس اسناد و خاطرات برجای مانده از "کارخانه فخر ایران" به عنوان بسیجی به اهواز و اردوگاه شهید رجایی حصیرآباد اعزام شد. چند روزی از آموزش بسیجی‌ها در این اردوگاه نگذشته بود که ناگهان روح‌الله از اردوگاه خارج شده و دیگر کسی او را نمی‌بیند. چند هفته بعد دوستان و هم‌رزمانش او را می‌بینند و می‌پرسند کجا هستی که می‌گوید: "دیدم بی دلیل ما را معطل کرده و نمی‌فرستند خط. همین شد که جلو رفته و متوجه شدم ستاد جنگ‌های نامنظم با فرماندهی آقای چمران (شهید مهدی چمران) به خط زده‌ و راننده کم دارند و من هم گفتم رانندگی بلدم و با همان‌ها ماندم."
این خاطره نشان می‌دهد که او مانند دیگر سرداران بزرگ سپاه اسلام و رزمندگان سپاه حق علیه باطل برای شهادت بی‌تابی کرده و نمی‌خواست از غافله شهدا باز بماند.
شهید اصل‌دهقان اگر چه تا آخرین لحظات حیات مبارکش احترام پدر و مادر را نگاه می‌داشت، اما یک گلایه سر به مهر در دل از آنها داشت و آن هم نامش بود. نام اصلی او جمشید بود. او نمی‌خواست دوستانش به این نام صدایش کنند، چون اسم خود را به نوعی طاغوتی می‌دانست. روزی در جبهه یکی از دوستانش با صدای بلند او را صدا زد که در پاسخ شنید: "دیگر مرا جمشید صدا نکنید. نام من روح‌الله است و می‌خواهم خون به دل صدام و صدامیان کنم. از آن روز به بعد همه او را روح‌الله خطاب می‌کردند. پس از چندی این سردار شجاع خمینی کبیر (ره)، در حالی که تنها 23 سال داشت، مسئولیت و فرماندهی 50 نفر از رزمندگان را بر عهده گرفت و با همین نیروی اندک خواب را به چشم صدامیان حرام می‌کند. در اوج دوران جنگ و زمانی که شنید پدر و مادرش آرزوی دیدن او را در لباس دامادی دارند، چند روزی مرخصی گرفت و به نظرآباد بازگشت تا به قول خودش هم دینش را کامل کند و هم پاسخی مناسب به خواسته پدر و مادر دهد. ازدواج حاج روح‌الله با دختری مومن و پاکدامن در اوج سادگی انجام شد، اما او ماه عسل رفتن را بر خود حرام می‌دانست و بدون درنگ به جبهه‌ها بازگشت. به همسرش می‌گفت، خواب و راحتی بر ما حرام باد وقتی بهترین جوانان کشور در جبهه‌ها غریب و تنها مانده‌اند و نیاز به کمک دارند. خدا نیاورد روزی که فرزند فاطمه (س) بگوید کیست انقلاب و اسلام را یاری کند و من در خانه آسوده باشم. رشادتی که روح‌الله اصل‌دهقان از خود نشان داده بود، فرماندهان ارشد جنگ را وادار کرد که از او مسئولیت‌های بزرگ‌تری بخواهند، به همین دلیل وقتی تیپ نبی اکرم (ص) کرج تشکیل شد، روح‌الله را به فرماندهی گردان خیبر این تیپ منصوب می‌کنند.
گردان خیبر در طول دوران دفاع مقدس رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد و هر کجا کار جبهه و جنگ گره می‌خورد، گردان خیبر را به میدان می‌فرستادند. فرمانده این گردان روزها در کنار نیروهایش با بعثی‌ها می‌جنگید و شب به جای استراحت به شناسایی خط می‌رفت. شهید احمدلو به واسطه رشادت و شهامت، حاج روح‌الله را به فرماندهی جبهه "روح‌الله" در منطقه عملیاتی قصر شیرین منصوب کرد و در نهایت نیز این سردار رشید سپاه اسلام در اوج مظلومیت و غریبی همچون سید و سالار شهیدان با لب‌های تشنه در سردشت و در حین عملیات نصر 7 شربت شهادت را نوشید و به دیدار حق شتافت. حاج حسن بذرپاش از هم‌رزمان و دوستان شهید روح‌الله اصل‌دهقان درباره ویژگی‌های این سردار بزرگ می‌گوید: او در طول زندگی در عین شجاعت و رشادت مظلوم و غریب بود و غریبانه نیز به شهادت رسید. وی می‌گوید: این شهید هنوز هم مظلوم است و متاسفانه جوانان و نوجوانان ما حتی در شهرستان نظرآباد او را به خوبی نمی‌شناسند و نمی‌دانند چه رشادت‌هایی در راه دفاع از ایران اسلامی از خود نشان داد. حاج روح‌الله اصل‌دهقان یکی از چهار سردار شهید شهرستان نظرآباد است که در تاریخ پانزدهم مرداد سال 66 به دعوت حق لبیک گفت و شربت شهادت را نوشید. با مطالعه وصیتنامه این شهید بهتر می‌توانیم با روحیاتش آشنا شویم. متن کامل وصیتنامه سردار شهید حاج روح‌الله اصل‌دهقان به این شرح است:
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان
"ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون"
با سلام به تنها پیام‌آور خدا، حضرت محمد (ص) و با درود و سلام بر منجی عالم بشریت، آقا امام زمان (عج) و نایب بر حقش ابراهیم زمان، خورشید جماران، امام خمینی بت شکن و با سلام به شاهدان زنده تاریخ از صدر اسلام تا کنون. آفرین بر این عزیزان که با احیای خون پاک خویش اسلام را بیمه کردند و چگونه زیستن و چگونه به شهادت رسیدن را از مکتب انبیا به ما آموختند. ضمن دعای خیر، سلامتی شما را از درگاه ایزد یکتا خواستارم و امیدوارم که همیشه در خط اسلام بوده باشید. إن‌شاءالله. بعد هم امام عزیز را تنها نگذارید. مادر عزیزم از شما پوزش می‌طلبم اگر که در سن پیری شما را تنها گذاشتم و این دنیای فانی را وداع گفتم. مادر عزیز شما را به جان فاطمه (س) قسم می‌دهم که مرا حلال کنید. از شما می‌خواهم که از برادرانم محسن و پرویز و خواهرانم حلالیت بطلبید. مادرم شما را به خدا، در نبودم ناراحت نباشید. چون اسلام در خطر بود و این اجازه را به خود نمی‌دادم که در خانه بمانم و اسلام را یاری نکنم. خدایا هدایتم کن زیرا می‌دانم گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا مرا از غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود تو را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا من کوچکم، ضعیفم و ناچیز. پر کاهی در مقابل طوفا‌ن‌ها هستم. به من دیده‌ای عبرت‌بین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را به راستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم. خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکش‌های پوچ مدفون نشوم. خدایا روحم از شدت درد می‌سوزد. قلبم می‌خروشد. احساسم شعله می‌کشد و بندبند وجودم داد می‌زند. تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش. خسته شده‌ام، پیر و ناامیدم. دیگر آرزویی ندارم. احساس می‌کنم که جای من در این دنیا نیست. با همه وداع می‌کنم و می‌خواهم فقط با خدای خود تنها باشم. خدایا به سوی تو می‌آیم و از عالم و عالمیان می‌گریزم. تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده. خانواده گرامیم از شما عزیزان می‌خواهم از طرف من از تمام دوستان و فامیل حلالیت بطلبید. اگر جسدم را یافتید در محل خودم (نظرآباد) دفن کنید و اگر نیافتید به یاد من در مزار شهدا فاتحه بخوانید.
والسلام الحقیر روح‌الله اصل‌دهقان

منبع فارس

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی شود