اگر فقط یک روز چشمانمان نبیند
سپیدارآنلاین: گروه گفتگو
اگر بخواهیم فقط یک روز را بدون باز کردن چشمهایمان شروع کنیم قطعاً انجام سادهترین کارها برایمان سخت و شاید هم امکانناپذیر میشود؛ اگرچه تصورش سخت است اما میشود آن روز را تصور کرد همان روزی که روز «عصای سفید» نام گرفته است.
مقصود از این روایت نه برانگیختن حس ترحم نسبت به یک نابیناست و نه ایجاد خراش بر احساسات، مقصود این است که اگر کاسبیم راه کمتوان یا نابینایی را در پیادهرو سد نکنیم؛ اگر مسئولیم در نهاد زیر نظرمان به مناسبسازی دقت کنیم؛ اگر سوار بر خودرویی هستیم مواظب عصاهای سفید باشیم و هر جای دیگری که هستیم بدانیم هر کسی با هر شرایطی برای حضور در این جامعه حق دارد و رفتار ما نباید باعث طرد کسی شود. با توجه به این مهم و به مناسبت روز جهانی عصای سفید که 23 مهرماه به آن اختصاص داده شده است با یک کمبینا گفت و گو کردیم؛ سمانه حاصلی دانشجوی مددکاری دانشگاه خوارزمی است و از زندگی با عصای سفید میگوید. حاصلی میگوید: چشمها از جمله مهمترین راههای برقراری ارتباط است و این چشمها هستند که دنیای اطراف را به ما میشناسانند. وی ادامه میدهد: وقتی کودکی نابینا و یا کم بینا به دنیا میآید؛ مشکلات زیادی گریبان او را میگیرد حال اگر بخواهیم زندگی این افراد را در محیط خوابگاه و شهر آن هم دور از خانواده بررسی کنیم بیشتر متوجه این داستان خواهیم شد. این دانشجوی دانشگاه خوارزمی خاطرنشان میکند: مشکل اصلی برای افراد نابینا و یاکم بینا این است که برای راه رفتن حتماً باید از دیگران کمک بگیرند چون تا جایی را نبینند نمیتوانند در آن قدم بردارند و این موضوع همیشه باعث ترس و اضطراب در خود آنها و اطرافیانشان میشود. حاصلی توضیح میدهد: در همین مورد از مشکلات بزرگ من به عنوان شخصی کمبینا، عدم اعتماد به مکانی است که در آن قدم میزنم و این مسئله باعث میشود به عنوان شخصی که در جامعه از حقوق اجتماعی برخوردار است اذیت بشوم و همچنین در مواقعی که به محیطهای جدید و ناشناخته پا میگذارم ترس اینکه به دلیل ندانستن موانع آن مکان جلوی بقیه زمین بخورم را همیشه با خود به همراه دارم. وی ادامه میدهد: وقتی که قصد دارم با شخصی ارتباط برقرار کنم برای من این سوال وجود دارد که آن فرد چگونه مرا میبیند؛ آیا توجهی به من دارد؟ اگر حس رضایتمندی از برقراری ارتباط با افراد مختلف اتفاق نیفتد و فرد نابینا احساس رضایتمندی نداشته باشد؛ پایین آمدن اعتماد به نفس و یا منزوی شدن آنها را به دنبال دارد. این دانشجوی مددکاری دانشگاه خوارزمی اضافه میکند: حتی با وجود اینکه ما نابیناهای فراوانی را داریم که بسیار موفق هستند و کارهای مهمی انجام میدهند اما به هرحال مشکلات فرهنگی باعث شده که اشخاص نابینا تاحد زیادی از جامعه فراری باشند که البته این موضوع درباره تمام معلولین صدق میکند که از جامعه طرد میشوند. وی در خصوص برخوردهای نادرستی که بعضاً در قبال یک فرد نابینا و کمبینا وجود دارد توضیح میدهد: من به شخصه تا به حال سعی کردهام اجازه ندهم که کسی با حالت دلسوزی و ترحم با من برخورد کند ولی خیلی از افراد نمیتوانند این کار را بکنند و آن حس ترحمی را که افراد جامعه به آنها القاء میکنند باعث عذاب آنهاست. حاصلی ادامه میدهد: متأسفانه مردم اصلاً نمیدانند که چگونه باید با یک فرد نابینا و کمبینا برخورد کنند تا غرور آنها شکسته نشود و احساس ترحم در آنها ایجاد نشود. وی در ادامه خاطرنشان میکند: بحث دیگری که از بحث فرهنگی مهمتر است به خود افراد نابینا و کم بینا مربوط میشود؛ بسیاری از ما این مشکل را از سنین کودکی داشتهایم ولی هنوز با این مسئله کنار نیامدهایم و همینموضوع باعث شده که نتوانیم به خوبی در جامعه ظاهر شویم و دلیل آن اعتماد به نفس بسیار پایینی است که داریم؛ وظیفه ایجاد این اعتماد به نفس بر عهده خانواده است که متأسفانه در برخی موارد فراموش میشود. این دانشجوی کمبینای دانشگاه خوارزمی میافزاید: مشکل دیگر بحث رفاهی است؛ در جامعه ما به طور مناسب فضایی طراحی نشده است که مورد استفاده ما هم قرار گیرد و فضاهای مختلف به شکلی هستند که انگار در جامعه سالمند و معلولی وجود ندارد. برای اینکه زندگی یک فرد با مشکل بینایی را متصور شویم؛ از سمانه میخواهم از زندگی روزانهاش بگوید. حاصلی در این خصوص میگوید: من هم مانند بقیه سعی میکنم کارهایم را انجام دهم برای همین دائماً خودم را درگیر فعالیتهای مختلفی میکنم و با توجه به رشتهای که در آن هستم فعالیت اجتماعی را در برنامه خود جای دادهام دبیری جمعیت امام علی(ع) دانشگاه را بر عهده گرفتهام. وی میافزاید: برخلاف تصور خیلی از افراد در تمامی کلاسهایم حاضر میشوم و دیدارها و رفت و آمدهای متعددی با افراد مختلف دارم؛ حتی شاید بتوانم بگویم کاری که من روز انجام میدهم در مقایسه با یک فرد بینا بیشتر هم باشد بنابراین در این زمینه فرق بارزی وجود ندارد که مرا از دیگران متمایز کند. حاصلی ادامه میدهد: من در زندگی یاد گرفتهام که همیشه تلاشم را برای مطرح کردن خودم حفظ کنم؛ به عنوان مثال از سن چهار سالگی خانوادهام مرا به فعالیتهای مختلف تشویق میکردند؛ هیچ وقت مانند کودکان عادی نبودم و از همان سنین کودکی اشعار بزرگان را حفظ و در برنامههای مختلف شعرها را به صورت دکلمه میگفتم؛ خودم هم شعر میگویم و اکنون در حال یادگیری ویولن هستم. وی خاطرنشان میکند: شاید اگر این مشکل در من نبود اینقدر تلاش نمیکردم؛ البته نمیگویم که در زندگیام سختی نبوده اما اذیت شدن در سختیها بستگی به میزان اعتماد به نفس و سطح مقابله ما دارد. سمانه در پایان از انگیزهاش برای کمک به افراد کمتوان میگوید و دلیل انتخاب رشته مددکاری را هم همین انگیزه عنوان میکند. وی خاطرنشان میکند: رشته مددکاری اجتماعی را برای این انتخاب کردم تا بتوانم به تمامی کم توانهای جسمی، روحی، ذهنی و اجتماعی کمک کنم. حاصلی اضافه میکند: یکی از وظایف اصلی که برای خودم در نظر گرفتهام کمک به افرادی با شرایط خودم است و بهترین کاری که به نظر خودم میشود برای افراد کمتوان انجام داد این است که به آنها کمک کنی تا تواناییهای خود را بشناسد و درجهت آنها حرکت کنند.
سارا پورنصرالله
منبع ایسنا