روزنامه جوان : دوران رانمایی از مدرسه تا خانه مان 10 دقیقه ای پیاده راه بود، در مسیر برگشت گاهی تنها بودم و گاهی همراه دوستانم، معمولاً ساعت های یک، یک و نیم تعطیل می شدیم، در راه اکثراً با افراد آشنایی مواجه می شدم که آشنایی مان بر حسب رد شدن هرروزه مان در همان ساعت و از همان مسیر بود، مثلاً نزدیکی های خانه، دختر نه چندان جوانی را که در فروشگاه تعاونی سر کوچه مان کار می کرد و آن ساعت برای وقت ناهارش بیرون می رفت، می دیدم و قبل از او زنی با مقنعه سرمه ای که احتمالاً معلم یا دانشجو بود چراکه هر بار کپه ای کاغذ یا ...

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی شود