13 شهریور 1403
شماره خبر: 309871

یا رضا جان تو آرامش دل‏های زخمی بر ما هم نظری افکن

سپیدار‌آنلاین: گروه یادداشت

یا رضا جان تو آرامش دل‏های زخمی بر ما هم نظری افکن


یا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی .. چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟ دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان… عنایتی که بیایم، تویی که درمانی…. .
مصطفی جعفری/ وقتى صداى نقاره غروب‏هاى صحنت قدم‏هایم را میخکوب مى‏ کند، فریاد رضا رضا را در متن موسیقى محزون مى‏ شنوم و بغض شکسته‏ ام را تقدیم دیدارت مى‏ کنم.
رضا جان! دانه کدام انگور جرئت یافت که طعم ذلت مأمون را به کام تو بچشاند تا قبله هشتم را در صبر و لبخند خویش بنا کنى؟امروز، تنها نه خیابان‏هاى خراسان که تمام رگ‏هاى عاشقانت، به گلدسته و رواقت ختم مى ‏شود.خاطره سوزاندن جگرت، تا قیامت از ذهن خاک خراسان بیرون نمى ‏رود. آهوى دلم دوان دوان مى‏ آید.تو آن جگرسوخته ‏اى که آب را به زائرانش هدیه مى ‏کند؛ زیرا اولاد على علیه‏السلام از عزیزترین‏هاى خود مى‏ بخشیدند و من در صحن تو، به دنبال اشاره‏ هایى مى‏ گردم که با آن حرف مى‏ زنى؛ مثل پرواز همان کبوتران که با گندم‏هاى محبت تو، عمرى است اسیر رهایى در آسمان همجوار تواند.هر روز به شوق تکرار خاطره تو و آهو، آهوى دلمان از هر جا رمیده مى‏ شود؛ دوان دوان در سایه تو مأوا مى‏ گیرد تا دست تو، مثل ابرى سخاوتمند، بر نیازش ببارد؛ پس اشتیاق تند ما را مجاب کن یا على بن موسى الرضا!زمین، ریشه علوى‏ ات را بر خویش مى ‏بالد. چه چیز زیبا تر از سکوت دلگشای حرمت که با صدای نقاره ها می شکند. این نقاره ها برای من زیباترین موسیقی جهان و نقاره چی هایت هنرمند ترینانند. چه زیبا است طنین صدای آن ها در گوش زائرانی که با حلقه هایی از اشک در چشمانشان منتظر معجزه ای از تو هستند.آسمان، شاخه‏ هاى هاشمى‏ ات را به تحسین، ستاره مى ‏پاشد اى آن‏که ابهتت ، تار و پودمان را به سکوت مى‏ خواند؛ اى آن‏که زمزمه نامت، وسیعمان مى ‏کند، باران کرامتت را بر ما بگستران تا از تشویش این همه، در دور دست آرامش ساکن شویم. ما را بخوان به بلنداى افق دریایى‏ ات و از انزواى این همه تاریکى، رهایمان کن.تو، صدای غریب خراسانی در هیاهوی بی‏سرانجام فریادها و پچ پچ‏ه ها، آن نخل تناوری که شاخه‏ های ابدی‏ات را خزانی نیست.خیابان‏های نور، به گلدسته‏ های به خورشید رسیده‏ات ختم می‏ شوند. تو آرامش دل‏های زخمی و بی‏قراری هستی که طنین ناله‏ هایشان، در جان ضریحت می‏پیچد. از آن سوی آبی‏ها نگاهمان کن؛ که سخت آرزومند توایم و نیازمند.

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی شود