مادرش هر شب با صدای قرآنش به خواب میرفت
سپیدارآنلاین: گروه اجتماعی
آن پسر نوجوان آرام، با نگاه مهربان و صدای تلاوتش، خانه را به بهشت بدل میکرد.
حالا اتاق بیصداست، اما عطر حضورش در دیوارها مانده، مثل دعای مادری که به آسمان گره خورده است. 🌧🕊 خون دلش را برای آرمانهایش زمین گذاشت، جوانی را فدای رؤیایی بزرگ کرد؛ رؤیای مقاومتی که از دستان مادران ریشه میگیرد و تا جزیره مجنون امتداد دارد. “دلتان قوی باشد”، خودش همین را نوشت… صدای زینبوار مادر شهید، در لابهلای گلزار میپیچد: “سعادت او، سعادت من است.” اندوه در عمق لبخندش نشانهای از شجاعت است، و هر اشک، ستارهای بیآتش در شبهای تنهایی. این خانه گرچه غمگین، ولی مغرور ایستاده است ـ مادرانِ شهدا سرپنجههای مقاومتاند و در قلبشان هنوز پرواز میرویَد.