۲۵ رجب؛سالروز شهادت امام موسي کاظم (ع)
سپیدارآنلاین: گروه گزارش
بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.
حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام)، معروف به كاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز يكشنبه 7 صفر سال 128 قمرى در روستاى «ابواء»، دهى در بين مكّه و مدينه، متولّد گرديد. نام مادر آن حضرت، حميده است. آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمرى، در زندان هارون الرّشيد عبّاسى در بغداد، در 55 سالگى به دستور هارون مسموم گرديد و به شهادت رسيد. مرقد شريفش در كاظمين، نزديك بغداد، زيارتگاه شيفتگان حضرتش مىباشد.
شيوه مبارزه امام موسي کاظم (عليه السلام)
در دوران امـامـت پـيـشـواى هفتم (ع ) بجز بيت امامت، از سوى دستگاه خلافت عباسى نيز گاهى با بـعـضـى جـناحهاى فكرى مثل ملحدان و زنديقيان مبارزه مى شد. اين مبارزه در دوران خلافت مهدى و هـادى عـبـاسـى ابـعاد گسترده ترى يافت و گروه زيادى به اتهام الحاد و زندقه گرايى به قتل رسيده يا به زندان افكنده شدند. ليـكـن مـبـارزه مـوسـى بـن جـعـفر با منحرفان، هم در روش با مبارزه خلفا تفاوت داشت و هم در انـگـيـزه و هـدف. هـدف اسـاسـى خـلفـا از مـبـارزه بـا ملحدان صرفا سياسى بود و در راستاى سياستهاى حكومتى آنان قرار داشت؛ از اين رو، بسيارى از افراد كه از سوى حكمرانان به كفر و زنـدقه متّهم مى شدند در واقع زنديق نبودند؛ ولى از آنجا كه وجودشان خطرى براى دستگاه خـلافـت بـه شـمار مى آمد متهم به الحاد شده به قتل مى رسيدند و يا زندانى مى گشتند. خلفا اتـهـام زنـديـق بـودن را وسـيـله اى براى اعمال فشار بر مخالفان حكومت خود بويژه علويان ، قـرار داده بـودنـد؛ از ايـن رو، هـر كـس از دسـتـورات آنـان سرپيچى مى كرد و عدالت و اسلامى بـودن حـكـومـت ايـشـان را زيـر سـؤ ال مـى بـرد، از سوى آنان متهم به الحاد مى شد. روشى را كه خلفا براى مبارزه با ملحدان برگزيده بودند، زور و سرنيزه بود. عـلت انـتـخـاب ايـن روش ايـن بـود كـه اوّلا آنـهـا اهـل مـنـطـق و استدلال نبودند و كمترين اطلاعى از مبانى اعتقادى اسلام نداشتند تا با استناد به آنها به نبرد مـلحـدان بروند؛ و ثانيا هدف آنان ارشاد و هدايت فرد متهم نبود، بلكه از ميان برداشتن او بود؛ از ايـن رو بـهـتـريـن روش بـراى دسـتـيـابـى بـه ايـن هـدف ، توسل به زور و سرنيزه و شكنجه و زندان و قتل بود. امـام كـاظـم (ع ) كـه هـدف اسـاسـى اش از رويـارويـى با باندها و مكاتب انحرافى هدايت افراد فـريـب خـورده بـود، بـا مـنـطـق و حـجـّت قـوى و دلائل روشـن بـه (جـدال احـسـن ) با آنان مى پرداخت و عقايد و مكتبشان را مردود مى شمرد. در نتيجه، اثر اين نوع مـبـارزات بـنـيـادى و روشـنـگـريـهاى فكرى در جامعه و بيدارى افكار توده هاى مردم به مراتب بـيـشـتـر از آثـار تـلاشـهـاى دسـتـگـاه خـلافـت در ايـن ارتـبـاط بـود و اصـولا ايـن دو روش قابل مقايسه با يكديگر نيستند؛ چه آنكه يكى اثر تخريبى داشت و ديگرى اثر سازندگى و روشنگرى و هدايت .
مـوسـى بـن جـعـفر(ع ) علاوه بر آنكه خود در موارد مقتضى به مبارزه با افكار انحرافى برمى خـاسـت و با سردمداران آنها به بحث و گفتگو مى پرداخت ، شاگردان و ياران زبده خود را نيز بـر ايـن امـر تـشـويـق مـى كـرد. امـام كـاظـم (ع ) علاوه بر اين تشويق عمومى، بعضى از ياران خود را كه در بحث و مناظره چيره دسـت بـودنـد، فـرمـان مـى داد تـا بـا گـروهـهاى فكرى مناظره كنند.
زندان و شهادت
هـارون الرشـيـد بـرغـم آنـكـه در اثـر زيـركـى خـاص خـود و تـوسـل بـه نـيـرنـگ و نـفاق و فراهم شدن ساير شرايط، در عرصه سياست آن روز چهره موفق و عـنـصر سياستمدارى به شمار مى رفت، در جبهه مبارزه باخط امامت، با همه تلاشى كه براى پـيـروزى بـر آن كرد با ناكامى روبه رو شد و سرانجام به اين نتيجه رسيد، تا زمانى كه رهبرى اين جبهه را از بين نبرد همه تلاشهاى اوبى ثمر خواهد بود.
هـارون در طول مدت حكومت خود، بارها موسى بن جعفر(ع ) را به مركز خلافت احضار كرد و حتى بـه زنـدان افـكـنـد ولى هربار حادثه اى پيش مى آمد كه منجر به آزادى آن حضرت مى شد. وى حـتـى وقـتـى ديـد مـامـوران بـه هـنـگـام رويـارويـى بـا امـام (ع ) بـراى كـشـتـن او بـا مـشـكـل مواجه هستند و هيبت و عظمت امام (ع ) مانع از انجام ماموريت ايشان مى شود، دستور داد مجسمه اى از چـوب شـبـيـه امام كاظم (ع ) ساختند و چون جلاّ دان مست مى شدند آنان را ماءمور مى كرد با شـمـشـيـر بـر آن مـجـسـمه يورش برند و اين كار را مدتها تمرين مى كردند تا آمادگى لازم را براى انجام ماءموريت اصلى پيدا كنند. وى در اقدامى ديگر خرماهايى را آلوده به سم كرد و به خدمتكارش دستور داد آنها را با حيله به امـام (ع ) بـخـورانـد. ولى پـيـشـواى هـفـتم (ع ) كه از توطئه او آگاه بود با انداختن يكى از آن خـرمـاهـاى مـسـمـوم جـلو سـگ هـارون وبـه هـلاكـت رسـيدن آن حيوان در اثر سم ، دست خليفه را رو كرد. بـا ايـن حـال ، هـارون هـمـچـنـان بـر تـصـمـيـم خـود بـود و دنـبـال فـرصـتـى مـى گـشـت كـه كـار را يـكـسـره كـنـد تـا آنـكـه در سـال 179 هـجـرى قـمـرى پـيـش از انـجام اعمال حج راهى مدينه شد و با وقاحت تمام در برابر روضـه مـطـهـر رسـول خـدا (ص ) ايـسـتـاد و بـى آنـكـه از غـصـب خـلافـت و حـيـف و ميل بيت المال مسلمانان و ستمها و جنايات خويش در حق خاندان پيامبر(ص ) شرم كند خطاب به آن حضرت گفت : (اى رسـول خـدا! از اقدامى كه مى خواهم انجام دهم از شما پوزش مى طلبم . مى خواهم موسى بن جـعـفـر را بـازداشـت كـنـم ؛ زيـرا او درصـدد ايـجـاد فـتـنه و اختلاف و خونريزى در ميان امت است.) آنـگـاه دسـتـور داد آن بـزگـوار را در حـالى كـه در مـسـجـد رسول خدا (ص ) مشغول نماز بود دستگير كردند و براى آنكه شيعيان نفهمند امامشان را به كجا تـبـعـيد كرده اند و نيز براى جلوگيرى از شورش احتمالى انقلابيون ، دستور داد هنگام بيرون بردن امام (ع ) از مدينه دو كجاوه ترتيب دادند و با هركدام گروهى مسلح همراه كردند. يك كجاوه شـبـانـه و به مقصد بصره وكجاوه ديگر در روز به مقصد كوفه حركت داده شد وامام (ع ) را با كجاوه اى كه عازم بصره بود روانه كردند. امـام كاظم (ع ) پيش از رسيدن به بصره با (عبدالله بن مرحوم ازدى ) كه از بصره عازم مدينه بـود ملاقات كرد و چندين نامه به او داد و سفارش كرد آنها را به فرزند و امام پس از خودش ، حضرت رضا(ع ) برسانند.
امام كاظم (ع ) در زندان بصره
موسى بن جعفر(ع ) روز هفتم ذيحجه، سال 179 هجرى قمرى به بصره برده شد و به عيسى بـن جـعـفـر، نـوه مـنـصـور، پـسـرعـمـو و بـرادر زن هـارون كـه عـهـده دار حـكـومـت بـصـره بـود، تحويل داده شد.عـيـسـى امـام (ع ) را در يـك سـلول انفرادى بازداشت كرد و جز به هنگام وضو گرفتن و غذا دادن درب سلول را نمى گشود.
ارتباط با خالق و مخلوق
پيشواى هفتم (ع )، بدون ابراز ناراحتى از گرفتارى كه برايش پيش آمده است ، محيط زندان را جـاى مـنـاسـبـى بـراى تـوجـه بـه خدا و راز و نياز با او يافت و پروردگارش را بر اين نعمت سپاس گفت . از سـوى ديـگـر، هـنـگـامـى كـه جـريـان زنـدانـى شـدن فـرزنـد رسول خدا (ص ) به گوش اقشار مختلف مردم بصره رسيد، دانشمندان و محدثان، مشتاق ديدار آن حـضـرت شـدنـد و پـنـهانى با امام (ع ) ارتباط برقرار كردند و از محضر مباركش در زمينه هاى گـونـاگـون اسـتـفـاده بـردنـد.
دستور قتل امام (ع )
بـا انـتـشـار خـبـر زندانى شدن امام (ع ) موجى از خشم و نفرت بر ضد دستگاه خلافت بويژه از ناحيه شيعيان ايجاد شد ومردم در همه جا از آن سخن مى گفتند. هارون، شرايط را خطرناك ديد؛ از اين رو براى آنكه پرونده زندگى امام (ع ) را براى هميشه بـبـنـدد و ايـن خـطـر را از سـر راه خـود بـردارد، طـى نـامه اى محرمانه ، عيسى را مامور كرد آن حضرت را به قتل برساند. عـيسى پس از مشورت با ياران نزديك خود، به درخواست هارون پاسخ ردّ داد و در جواب نامه او نوشت : (مـن در طول مدت بازداشت موسى بن جعفر از راههاى مختلف او را آزمودم، ولى جز عبادت و نيايش او بـه درگـاه حـق ، چـيـزى دسـتـگـيـرم نشد. و حتى نديدم او در دعا و نيايش خود، عليه تو يا من دعـايـى بـكـنـد... بـنـابـرايـن اگـر دسـتـور دهـى او را از مـن تـحـويـل بـگيرند بهتر است و گرنه من نمى توانم بيش از اين او را در زندان نگه دارم ؛ چون حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه مـن از نـگـهـدارى او در رنـج و نـاراحـتـى روحـى زيـاد بـه سـر مـى بـرم .)
انتقال به بغداد
هارون، پس از دريافت نامه والى بصره و پسر عمو و برادر زن خود فهميد كه اوتحت تاثير اعـمـال و رفـتـار مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) قـرار گـرفـتـه و دلش بـه وى مـتـمـايـل شـده اسـت از ايـن رو، كـسـى را فـرسـتـاد تـا آن حـضـرت را از عـيـسـى تـحـويـل گـرفـتـه بـه بـغـداد مـنـتـقـل نـمـايـد و بـه دسـت فضل بن ربيع بسپارد. امـام كـاظـم (ع ) پـس از يـك سـال تـحـمـل زنـدان در بـصـره تحت مراقبت شديد ماموران حكومتى به بغداد منتقل و نزد دربان هارون زندانى شد. امـام (ع ) مـدت زيـادى نـيـز در زنـدان (فـضـل ) مـانـد. عـمـلكـرد آن حـضـرت در طول اين مدت، بگونه اى بود كه حاجب مخصوص خليفه و همه كسانى كه با آن بزرگوار در ارتباط بودند، تحت تاءثير قرار گرفته، شيفته و مجذوب كمالات و شخصيت معنوى و الهى او شـده بـودنـد. از ايـن رو (فضل ) نيز پس از مدتى وضع امام (ع ) را تغيير داد و وضع و موقعيت بهترى براى آن حضرت فراهم كرد. هارون كم و بيش از اين موضوع آگاهى داشت و براى جلوگيرى از تكرار حادثه بصره، فرمان قـتل امام (ع ) را به فضل داد ولى او نيز از انجام آن خوددارى كرد. خليفه مجبور شد امام (ع ) را به دست (فضل بن يحيى برمكى ) بسپارد. عـبـادت و نـيـايـش امـام كـاظـم (ع ) و اعـمـال و رفـتـار آن حـضـرت در مـدتـى كـوتـاه فـضـل بـن يـحـيـى را نـيـز تـحـت تـاثـيـر قـرار داد و او را مـجـذوب و شـيـفته آن وجود الهى كـرد. چـنـدانـكـه وى نـيـز رفتار خود را با آن حضرت تغيير داد و او را اكرام و احترام كرد و وسائل رفاه و آسايش آن بزرگوار را فراهم ساخت. جـاسـوسـان، رفـتـار خـوب و دوسـتـانـه فـضـل بـا مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) را در محل ييلاقى هارون ـ به گوش خليفه رساندند. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و پس از كسب اطمينان از گزارش فوق، توسط (مسرور) غلام خود، دو دستور زير را صادر كرد: نـخـسـت ، بـه (عـبـاس بـن مـحـمـد) فرمان داد تا به وسيله (سندى بن شاهك ) رئيس پليس بغداد (فضل بن يحيى ) را به جرم خوش رفتارى با موسى بن جعفر(ع ) صد تازيانه بزند. ديگر آنكه (سندى بن شاهك ) آن حضرت راتحويل بگيرد. اتـخـاذ ايـن تـصـمـيـم بـدان جـهـت بـود كـه هـارون ديـد دسـتـگـيـرى امـام كـاظـم (ع ) و انتقال او از زندانى به زندان ديگر از نظر سياسى به زيان دستگاه خلافات تمام شده است پ؛ زيـرا اولا: بـرغـم كـوشـش هـارون براى پنهان نگهداشتن جريان دستگيرى امام (ع )، بسيارى از مـردم در ايـن نـقـل و انـتـقـالهـا از آن مـطـلع شـدنـد و كـيـنـه دسـت انـدركـاران ايـن جـنـايـت را بـه دل گرفتند. ثانيا: بسيارى از درباريان، از نزديك با پيشواى شيعيان ملاقات كردند و ذهنیت و ديـدگـاهـشـان نـسـبـت بـه آن گـرامى تغيير كرد. آنان پيش از اين مى پنداشتند كه موسى بن جـعـفـر(ع )، هـمـان گـونـه كـه دسـتـگـاه تـبـليـغ مـى كـنـد مـردى اسـت يـاغـى، قـدرت طـلب و عـامل پراكندگى و اختلاف مسلمانان ! ولى وقتى از نزديك او را ديدند، متوجه شدند او مرد خدا و معنويت است و اگر مساله خلافت براى او مطرح است از جنبه معنويت مطلب است نه از جنبه رياست طـلبـى و دنـيـاخـواهـى. از ايـن رو، قـلبـا تحت تاثير افكار و رفتار خداجويانه و زاهدانه آن بـزرگوار قرار گرفته، مجذوب و شيفته كمالات معنوى و اخلاق نيكوى فرزند پيامبر شدند، بگونه اى كه دستور خليفه را در مورد قتل او و حتى سختگيرى نسبت به وى ناديده گرفتند. خـليفه عباسى متوجه شد كه حتى متصديان و كارگزاران حكومتى نيز حاضر به كشتن امام كاظم (ع ) نيستند. بـا تـوجـه بـه ايـن جـهـات بـود كـه هـارون ناچار شد آن گرامى را به دست يكى از دژخيمان و سـرسـپـردگـان خـود، يعنى (سندى بن شاهك ) بسپارد و از او بخواهد هر چه زودتر امام (ع ) را به شهادت برساند. در آخـريـن روزهـايى كه امام كاظم (ع ) در زندان بود و حدود يك هفته بيشتر به شهادتش باقى نـمـانـده بـود، هـارون (يـحـيـى بـن خالد برمكى ) را خواست و از او درباره موسى بن جعفر نظر خواهى كرد. يحيى ، پيشنهاد مدارا و گذشت داد. هـارون گفت :به نمايندگى از طرف من نزد او برو و زنجير از پايش باز كن و سلام مرا به او بـرسـان و بـه او بـگـو: پـسـر عـمويت مى گويد: هر چند شما گناه و تقصيرى نداريد ولى مـتاءسفانه من سوگند خورده ام تا اعتراف به گناه نكنيد و از من تقاضاى عفو ننماييد، شما را آزاد نـكـنـم. اعـتـراف بـه گناه و درخواست عفو از فضل شما نمى كاهد؛ يحيى نيز، وزير و مورد اعـتـمـاد من است و موضوع را فاش نمى كند. همين مقدار از معذرت خواهى كه قسم من شكسته نشود كافى است و شما آزاد خواهيد شد.
امـام (ع ) بـدون آنـكـه طـولانـى شـدن مـدت زنـدان و گـرفـتـاريـهـا و زجـرهاى فراوانى كه در طـول ايـن مـدت در زنـدانهاى مختلف متحمل شده بود، كوچكترين تاثيرى در اراده آهنين آن گرامى مبنى بر ظلم ستيزى و دست ردّ به سينه ظالم زدن، داشته باشد، پاسخى كه به يحيى داد اين بود: مـن در آسـتـانه مرگ هستم و از عمرم بيش از يك هفته باقى نمانده است. به هارون بگو موسى بـن جـعفر مى گويد: پيك من روز جمعه نزد تو مى آيد و آنچه را ديده است باز مى گويد و به زودى؛ آنگاه كه درپيشگاه خدا رو در رويت قرار مى گيرم خواهى دانست ظالم وتجاوزگر كيست. ايـن واكـنش تند امام (ع ) در برابر هارون ،راه هرگونه مذاكره و سازشى را از سوى آن حضرت منتفى و خليفه را در قتل آن بزرگوار مصمم تر ساخت.
شهادت امام كاظم (ع )
امـام كـاظم (ع ) در آخرين مرحله از انتقال خود از زندانى به زندانى ديگر، طبق دستور هارون به زندان (سندى بن شاهك ) منتقل شد. سندى امام (ع ) را در خانه اى در بغداد زندانى كرد وغلام خود (بـشـّار) را كـه از سـرسـخـت تـريـن دشـمـنـان اهـل بـيت (ع ) بود بر آن بزرگوار گمارد و از اِعمال هرگونه فشار و آزارى نسبت به او دريغ نورزيد. و سرانجام با چند عدد خرماى زهرآلود، فـرزنـد پـيـامـبـر(ص ) را مـسـمـوم سـاخـت و آن حـضـرت پـس از چـنـد سـال گـرفـتـارى در زنـدانـهـاى مـخـتـلف و تـحـمـل رنج و آزار فراوان در 25 رجب سال 183 هجرى قمرى در زندان سندى بن شاهك به شـهـادت رسـيـد و پـيـكـر مـطـهـرش در مـقـابـر قـريـش در نـزديكى بغداد به خاك سپرده شد.