27 خرداد 1397
شماره خبر: 196988

عجب ابهتی دارد این حرم

سپیدار‌آنلاین: گروه گزارش

عجب ابهتی دارد این حرم




باز جسارت می کنی و یک قدم دیگر بر می داری، باز هم احساس می کنی فیضِ حضور را، احساس می کنی سر تا پای وجودت را که گُر گرفته.
وارد صحن که می شوم خورشید را می بینم که کز کرده پشتِ گنبد. عجب ابهتی دارد، عجب صفایی. گویی وقتي وارد حرم می شوی قلبت را می دهند دست فرشته ای تا عاشقش کند. شاید هم عاشق تر!کفشدار پلاک کفشهایت را که می دهد می گوید: التماس دعا، می گویي محتاجیم و به یاد می آوري حاجت هایت را. احساس عجیبی دارم، گمان می کنم بیش از آنچه انتظار کشیده ام کسی انتظارم را کشیده. هنوز داخل ضریح را ندیده ام اما می دانم قدم بعدی را که بردارم خورشیدی را می بینم عالم تاب، زیبا، مهربان و آقا …دستت را روی سینه می گذاری، نمی دانی چه بگویی، احساس می کنی کسی به تو می گوید: سلام. چقدر مهربان است. لب باز میکنی: السلام علیک یا امام زاده حسن و سرت را پایین می گیری. شرمگینی و مشتاق. زبانت بند آمده انگار، آن همه حاجت و تمنا در این نگاهِ مهربان ذوب می شود، هر قطره ای آب _ اما گرمتر _ از چشمانت جلایش می دهد.ملتمسانه نگاهت را می چرخانی به اطراف شاید کسی به یاریت بیاید، نگاهت را کتیبه یِ سمت پايين می دزدد. می گویم:فقیر و خسته به درگاهت آمدم. بغضت می شکند. اشکهایت قبل از آنکه تصمیمی برای شان گرفته باشی، جاریند. کوچکتر که بودی گاهی اینگونه گریه می کردی... اما حالاها کمتر. دستی را روی شانه احساس می کنی، چه دست مهربانی. دلت را می لرزاند این دستهای بر شانه. اما خانه آرامشت را نه! آرام می کند. فکر می کنی ای کاش همیشه دلت این گونه می لرزید؛ آرام...باز جلوتر می روی. چه جسارتی کرده ای و چه قدر نزدیک شده ای. گمان می کنی اگر قدمی دیگر برداری می توانی در آغوش بگیری. باز جسارت می کنی و یک قدم دیگر بر می داری. باز بیش از پیش احساس می کنی فیض حضور را. احساس می کنی سر تا پای وجودت را که گُر گرفته از هرم حضور، احساس نمی کنی کسی را در آغوش گرفته باشی! احساس میکنی در آغوشت گرفته اند. گرم گرم.خودت را می سپاری به این آغوش و سیر می گریی و با خود فکر می کنی اینجا چه صاحبخانه مهربانی دارد...

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی شود