24 مرداد 1395
شماره خبر: 168265

11 ذی القعده سالروز ولادت خورشيد فروزان خراسان؛ امام رضا (ع)

سپیدار‌آنلاین: گروه گزارش

11 ذی القعده سالروز ولادت خورشيد فروزان خراسان؛ امام رضا (ع)


يازدهم ذى القعده سالروز ولادت هشتمين امام معصوم، خورشيد فروزان خراسان و مايه بركت و افتخار كشور ايران حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام است که در 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان شدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام روا داشتند.
حضرت امام رضا عليه السلام شب جمعه يازدهم ذى القعده در سال 148 هجرى قمری در مدينه طيّبه به دنيا آمد، پدر بزرگوار آن حضرت امام هفتم موسى بن جعفر عليه السلام بود و مادر آن حضرت خانمى بود به نام امّ البنين يا تكتم يا نجمه كه هر سه اسم در تاريخ آمده است. نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند." یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد. طبق نقل مورخان، مدت امامت حضرت امام رضا بیست سال بوده که ده سال آن معاصر با خلافت هارون الرشید، پنج سال معاصر با خلافت محمدامین و پنج سال آخر نیز هم عصر با خلافت عبداللّه المأمون بود. امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود در شهرمقدس مدینه اقامت داشت ولی مأمون پس از رسیدن به حکومت، حضرت را به خراسان فرا خواند و آن حضرت سال های پایان عمر خویش را در خراسان سپری کردند.
امام در عصر هارون الرشید
اگرچه در زمان هارون الرشید اختناق و استبداد حاکم بود با این حال دوران آزادی نسبی و فعالیّت های فرهنگی و علمی امام رضا علیه السلام به شمار می رود؛ زیرا در این مدّت (ده سال) هارون به صورت آشکار متعرض امام نشد و امام موفق به ترتیب شاگردانی در علوم و معارف اسلامی گردید. شاید عدم تعرض هارون به سبب نگرانی وی از تکرار عواقب قتل امام موسیبن جعفر بوده است؛ چراکه وی سعی داشت خود را از این جنایت تبرئه کند و از آن جا که امام از این سیاست آگاه بودند بی باکانه افشاگری می کردند و مردم را می آگاهانیدند.
امام در عصر امین
امین و مأمون فرزندان هارون الرشید ولی از دو مادر بودند. هارون در زمان خلافت خود از مردم برای امین به عنوان ولی عهد خود بیعت گرفت و مأمون را نیز ولی عهد دوم قرار داد. در دوران حکومت امین و سال هایی که بین مرگ هارون و حکومت مأمون گذشت، برخوردی میان امام و مأموران حکومت عباسّی در تاریخ به چشم نمی خورد و پیداست که دستگاه خلافت بنی عباس در این سال های کوتاه که گرفتار اختلاف داخلی و مناقشات امین و مأمون و خلع مأمون از ولایت عهدی و واگذاری آن به موسی فرزند امین بود، فرصت کمتری برای اذیت و آزار علویان و خصوصا امام رضا علیه السلام یافت و ما می توانیم این سال ها (193 - 198) را ایام فعالیت نسبی امام و فرصت مناسبی برای فعالیت های فرهنگی آن حضرت بدانیم.
امام در عصر مأمون
با شروع خلافت مأمون فصلی تازه در زندگانی امام رضا علیه السلام آغاز می شود؛ سال هایی که با اندوه و ناملایمات بسیار برای آن امام همراه بود. مأمون به تشیّع اظهار علاقه می کرد و گردانندگان دستگاه خلافتش هم غالبا ایرانیانی بودند که نسبت به آل علی و امامان شیعه علاقه و محبّتی خاص داشتند. لذا نمی توانست همچون پدران ظالم خود هارون و منصور امام را به زندان بیفکند و مورد شکنجه و آزار قرار دهد. از این رو چاره تازه ای اندیشید و امام را به مرو آورد تا با طرح دوستی منافقانه با آن حضرت، افزون بر استفاده از موقعیّت علمی و اجتماعی ایشان، فعالیت های حضرت را زیر نظر بگیرد و نیز با برپایی مناظره های علمی مختلف سعی داشت شخصیّت محبوب علمی و موقعیّت والای اجتماعی حضرت را بی رنگ سازد که در هر بار جز رسوایی چیزی نصیبش نشد. مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا علیه السلام فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

حدیث سلسلة الذهب
در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم." این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.
ولایت عهدی
باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.
تدفین امام
به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی شود