زندگی نامه شهید " محمد حسن راست روش "
سپیدارآنلاین: گروه یادداشت
محمدحسن راست روش در سال 1341 در كرج متولد شد . قبل از هفت سالگی هرگاه من (پدر شهید) به طرف مسجد روانه میشدم محمد حسن هم با عشق و علاقه همراه من به مسجد میامد، اگر روزی بدون اطلاع او به مسجد میرفتم و او را تنها میگذاشتم موقع بازگشت به منزل بسیار ناراحت و محزون شده و شروع به گریه می نمود.
محمدحسن راست روش در سال 1341 در كرج متولد شد . قبل از هفت سالگی هرگاه من (پدر شهید) به طرف مسجد روانه میشدم محمد حسن هم با عشق و علاقه همراه من به مسجد میامد، اگر روزی بدون اطلاع او به مسجد میرفتم و او را تنها میگذاشتم موقع بازگشت به منزل بسیار ناراحت و محزون شده و شروع به گریه می نمود. بعد از دوره ابتدایی وقتی كه یكی از روحانیون در مسجد محله برنامه احكام و اخلاق برپا كرده بودند شهید اولین كسی بود كه از این كلاسها استقبال نمود و ثبت نام كرد. آن آقای طلبه از انجا كه با اندیشه های امام خمینی(ره) آشنا بودند لذا بچه های كلاس هم با افكار و انقلاب حضرت امام (ره) آشنا شدند. رژیم منحوس پهلوی با توجه به فعالیتهای مسجد صاحب الزمان خیابان وحدت در صدد مقابله با ایشان (طلبه) و شاگردان مكتب شد و خبر توطئه برای دستگیری آن روحانی به گوش ایشان رسید و لذا سریعاً جهت حفظ تشكیلات خود را مخفی ساختند و همان موقع بود كه فهمیدیم شهید حسن و سایر دوستانش مشغول پخش اعلامیهها و كتب حضرت امام خمینی (ره) هستند و اینها ضمیمه فعالیتهای بیشتر در دورههای انقلاب شد. از خاطرات ایشان اینكه حتی موقع نوشتن انشاء در مقطع دبیرستان صحبتهای شهید حول محور انقلاب و ضربه زدن به نظام شاهنشاهی بود و در این خصوص معلم او نمره انضباط او را كسر كرد زیرا انشاء او سیاسی بوده است. در بحبوحه انقلاب یكی از شبها در مسجد امام خمینی قیام اطلاعیههای حضرت امام (ره) را پخش كردند كه همزمان ماموران ساواك حمله كردند و بچهها به طرف منازل كوچهها متفرق شدند و من به خاطر اطلاع از احوال شهید و دیگران به طرف مسجد حركت كردم كه مورد هجوم نیروی ساواك قرار گرفته و شدیداً با باتون مرا كتك زدند و خوشبختانه توانستم فرار كنم و هنوز اثرات ان روی كمرم اشكار است و شهید هم ان شب فرار كرده بود و حدود ساعت12 و پنج دقیقه شب خود را به منزل رساند. در سالهای 58 و 57 كه بحران فعالیتهای گروهكهای مختلف فكری و اعتقادی بود در دبیرستان شهدای انقلاب گروهی از منافقین دارای دفتر و تشكیلات حزبی بودند و در داخل مدرسه فعالیتهای مختلف ضد انقلابی و ضد دینی داشتند. مرحوم شهید پس از مشورت با معلم و در نظر گرفتن نظرات معلم خود و به همراه جمعی از دوستان به دفتر حمله كرده و بساط مجاهدین را بر هم زدند. ایشان شدیداً به مسائل معنوی علاقه مند بودند و لذا هم خودشان و هم خانواده مایل بودند كه در این حوزه علمیه شود و راه رسم حضرت امام (ره) را دنبال نماید. وی بعد از رویداد جنگ و به وجود آمدن سپاه و شرایط حساس انقلاب ایشان صلاح را در این دید كه وارد سپاه شوند. ایشان بعد از دوران آموزش به مسئولیت آموزش نیروها برامدند و نسبت به این مسئولیت بسیار كوشا بودند و در نهایت در 19 بهمن ماه 59 در روزهای اول جنگ راه پیشوای خود ابا عبداله را ادامه داد و با برخورد تیر به ناحیه سر شربت شهادت را نوشید .