10 شهریور 1394
شماره خبر: 148244

شهید محمود دانشی کهن؛ در جبهه رزمنده، در خانه یاور مادر و در جامعه ایثارگر

سپیدار‌آنلاین: گروه یادداشت

 شهید محمود دانشی کهن؛ در جبهه رزمنده، در خانه یاور مادر و در جامعه ایثارگر


تقدیم به خلوت نشینان در نیمه های شب که در سکوت مرموز آسمان و زمین در کنار سنگرها با مناجات های عارفانه و عاشقانه خود، خوفی عظیم در دل مادیین و دنیاطلبان و آن هایی که برای رسیدن به اهداف پلیدشان از هیچ جنایت و تجاوزی دریغ نمی نمایند، می افکنند.
زندگی نامه این شهید بزرگوار به شرح ذیل است: تقدیم به آنان که در سوزنده ترین گرما، هنگامی که خون در عروق انسان به جوش می آید و در کشنده ترین سرما که خون در رگ ها از حرکت باز می ماند، چونان شیر می خروشند و بر خصم دون می تازند. این چند سطر را هدیه به روح پاک و مطهر عزیز از دست رفته مان شهید محمود دانش کهن می کنیم، باشد که ان شاءالله مقبول حق تعالی واقع شود. او خوش داشت کوله بار هستی را که انباشته از غم و درد بود، به دوش کشد و بی توجه به سرزنش خار مغیلان به سوی کعبه عشاق رهسپار گردد و تقدیم به او که خوش داشت از همه چیز و از همه کس بریده و جز خدای (عزوجل) انیس و مونسی نداشته باشد و هدیه به او که صاحب ارزش و اخلاق ارزش های بشری بود. «ما را چه رسد که با این قلم های شکسته و بیان های نارسا در وصف شهید و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست داده اند و یا به دست دشمنان اسلام اسیر شده اند، مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم.» (امام خمینی «ره») در مقابلِ شهـداء قلم از نگاشتن و زبان از بیانِ خصائلِ این سرمستان قاصر است ولی در عین ناتوانی و نارسایی، شمه ای هرچند کوتاه و ناچیز از زندگی با عزت این شهـید عزیز و جلیل در چند سطر تقدیم حضور امت شهید پرور می کنیم. پرچمداران محمدی (ص) اینک از سرزمینی به سرخی خون شهداء و معطر از عطر عاطفه و احساسشان و با معنویتی که حاکی از عقاید پرشورشان می نماید، در طلیعه فتح به استقبال مرگ با عزت می روند. کدامین قلم می تواند توصیف گرشان باشد و کدامین باور می تواند باورشان کند و کدامین دل می تواند پی به عظمت معنوی شان برد. شهـید محمود دانش کهن یکی از هزاران رزمجوی سپاه اسلام بود که در تاریخ 1364/4/8 در یکی از محله های جنوب تهران دیده به جهان گشود. والدینش افرادی پایبند به مذهب بوده و در مراسم عزاداری امام حسین(ع) جهت یادآوری و تجلیل از حماسه عاشورا و قیام امام حسین(ع) شرکت کرده و به نماز جماعت اهمیت خاص می دادند. «محمود» نیز از بدو کودکی به اتفاق پدر و مادرش در عزاداری ها شرکت می کرد، لذا از همان ابتدای زندگی، روح ظلم ستیزی و شهادت طلبی در وجودش جای گرفته و از همان خردسالی همراه با پدرش در نماز جماعت شرکت می نمود. هنگامی که در سال 1352 پای به دبستان نهاد غالبا نحوه تحصیلش طوری بود که نمرات خوبی می گرفت. «محمود» از اوان کودکی بسیار آرام بود. آری! ظاهری مانند دریا آرام ولی باطنی پرغوغا داشت. وی پس از اتمام دوره ابتدایی مرحله دوم تحصیل خود را در تهران آغاز نمود. کلاس دوم راهنمایی را می گذراند که اولین جرقه امید محرومان و مستضعفان گیتی، این شهر خون و قیام آغاز شد و در پی آن سایر شهرها و نقاط کشور را در بر گرفت و کوس مرگ طاغوتیان و ستم پیشگان را نواخت. «محمود» در آن موقع با سن کم خود به سهم خویش در راه پیروزی این انقلاب به تلاش و کوشش پرداخت تا این که انقلاب در بهمن خونین به پیروزی رسید. بعد از مدتی همراه با والدینش از تهران به کرج نقل مکان نمود و در مدرسه راهنمایی شهید محمد منتظری (فاتح) به تحصیل خود ادامه داد و از همان ابتدا فعالیت خود را در انجمن اسلامی مدرسه آغاز کرد. از آنجا که این انقلاب به علت الهی بودنش به گونه ای شکل یافته بود که دشمن از درک صحیح آن عاجز بود، لذا برای مقابله با آن متوسل به هر حرکت ناشایستی می شد که الحمدلله همیشه اثر معکوس داشته و دارد. این نکته مهم چه قبل از پیروزی و چه در حال حاضر دیده می شود و در آینده نیز به همین منوال قابل پیش بینی است که مجال ذکر همه آنها نیست، ولی به جهت خالی نبودن عریضه به یکی از آنها (جنگ تحمیلی) اشاره ای می کنیم، «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل». مستکبرین جهان وقتی که از مجموعه توطئه هایشان نظیر حمله نظامی مستقیم در طبس، طرح کودتای نوژه، ایجاد بلوا و آشوب در گنبد و کردستان، ترور و انفجار و... در جهت وارد کردن ضربه اساسی بر حاکمیت اسلامی و انقلابی نهضت مان مأیوس می شوند به موازات چنین یأس، زمینه های تجاوز خارجی را در شکل جنگ گسترده علیه جمهوری اسلامی تدارک می بینند، به این خیال که انقلاب اسلامی نوپای ما را به نابودی و یا سازش بکشانند ولی از آنجا که مکتب ما اسلام و نهضت ما حسینی (ع) است و خدا در قرآن به مؤمنین وعده نصرت و پیروزی داده است، «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.» عاشقان الله و پیروان حسین(ع) عزمشان را در دفع ظلم و جلوگیری از تجاوز بعثیانِ از خدا بی خبر، جزم نموده و با حملات مداوم و پی درپی خود چنان ضرباتی بر پیکر سست بنیان دشمن وارد نمودند که دشمن هرگز تصورش را نمی کرد. آنها در ابتدا طرح تصرف سه روزه خوزستان و ایراد سخنرانی شخص صدام در مرکز استان اهواز را در مغزهای علیل و مادی خود می پروراندند و چنان وقیح و گستاخ ادعای حاکمیت بر جزایر ایران در خلیج فارس و تسلط بر شط العرب و... را داشتند که از عواقب آن غافل شدند و دلیرمردان ارتش توحید با انسجام خود توانستند رژیم بعثی و اربابان شرقی و غربی آن را بر سر عقل آورده و به آنها تفهیم نمایند که با کشوری که مهد تشیّع و به قول امام، کشور امام زمان (عج) است، توان مقابله و ستیز را ندارند و لذا بعد از آنکه خط لیبرال در ایران سقوط می کند، مشاهده می شود سخن دشمنان انقلاب تغییر کرده و برای جلوگیری از سقوط حتمی رژیم بعث عراق مسئله صلح را پیش می کشند اما آنها باید بدانند که صلح تحمیلی ذلت بارتر از جنگ است و یا به قول شهید بهشتی «صلح شرافتمندانه را تنها می توان با نبرد قهرمانانه به دست آورد.» شهـید محمود دانش کهن در حین آنکه به تحصیل خود در مدرسه راهنمایی شهید منتظری ادامه می داد، در واحد فرهنگی جهاد سازندگی نیز به طور افتخاری فعالیت می نمود و آن هنگام که طریق إلی الله راهیان خود را می طلبید، او هم همانند دیگر لبیک گویان، ندای امام خویش را لبیک گفت و کوله بار درد و عشق خود را به دوش گرفته راهی جبهه های نبرد شد. برای بار اول پس از طی کردن دوره آموزشی در ماه مبارک رمضان در پادگان شهید باهنر به کردستان مظلوم، این خطة محروم و زجرکشیدة کشورمان اعزام شد و پیام رسان خون شهدا برای مردم آن مرز و بوم گشت. پس از بازگشت از کردستان مدتی را کنار خانواده خویش گذراند اما ندایی از درون و آتشی که همواره قلبش را می سوزاند وی را بر آن داشت که خانه و کاشانه خود را ترک گفته و بار دیگر با همرزمان خود به سوی نبرد با استکبار بشتابد و این بار به استان سیستان وبلوچستان اعزام شد و مردم آن سامان را دریافت. پس از سه ماه و نیم دوباره به کرج بازگشت و در پی تحصیل علم برآمد. بسیار آرزو داشت که در حوزه علمیه به فراگیری علوم اسلامی بپردازد اما با مشورت تنی چند از دوستان برآن شد تا پس از اتمام تحصیلات متوسطه به حوزه برود. او اکنون دریافته بود که لازمه تداوم انقلاب اسلامی وجود نیروهای متخصص و مکتبی است، برای همین با جدیت و تلاش شبانه روزی به تحصیل خود ادامه می داد، ولی از فعالیت و تلاش در راه انقلاب باز نماند و جهت رساندن پیام خون شهداء در واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی کرج به عنوان مسئول واحد هنری به طور افتخاری فعالیت خود را آغاز نمود؛ در این هنگام سال دوم علوم تجربی را می گذراند. او از تبار زجر کشیده ها و رنج دیده هایی بود که اسلام را با ذره ذرة وجود خویش عجین نموده اند. او در جبهه رزمنده بود، در مدرسه، محصل و در خانه، یاور و غمخوار مادر. با مصرف زیاد بسیار مخالف بود، خصوصاً مصرف محصولاتی که از خارج وارد می شد، به طوری که یک روز در جبهه یکی از همرزمانش از وی تقاضا کرده بود که با هم عکس بگیرند و محمود در جواب گفته بود، خیلی به تو علاقه دارم و دوست دارم عکس یادگاری هم داشته باشیم، اما از آنجا که ما در محاصره اقتصادی استکبار جهانی و ایادی اش هستیم و از سوی دیگر درگیر جنگی ناخواسته و با توجه به اینکه لوازم آن از خارج وارد می شود، اگر مبادرت به گرفتن عکس ننماییم بهتر است. شهـید دانش کهن به هنگام آغاز عملیات والفجر3 و اعلام نیاز سپاه به نیرو بار دیگر جهت لبیک گفتن به ندای حسین زمان در تاریخ 62/5/10 عازم جبهه می گردد. در جبهه به همراه دوست شهیدش «حسین یعقوبی» در یک چادر به سر می بردند و همیشه عاشق خدمت بودند. «محمود» بهترین زمان و مکان را برای خودسازی در جبهه یافته بود و در تمام کلاس های عقیدتی و نظامی شرکت می کرد. وی علاقه زیادی به عملیات نظامی داشت. یک روز هنگامی که گردان آنان را برای عملیات مرحله دوم والفجر3 به مناطق مهران برده بودند، در صبح عملیات یکی از دوستانش را ناراحت می بیند. «محمود» می گوید: برادر! چرا ناراحتی و او می گوید: شب خواب خانواده ام را دیده ام. محمود دستی به پشت دوستش می کشد و می گوید: برادرم هنگامی که پای در جهاد گذاردی باید از دنیا ببرّی، خانه و زندگی را فراموش کنی و فقط به رضایت خدا بنگری. بلی! به راستی که او از دنیا بریده بود و به دور از هرگونه تمایلات مادی و دنیوی، عاشق لقای حق گشته و هیچ چیز جز رضای حق برایش اهمیت نداشت. او عاشق و شیفته عملیات و جانبازی در راه حق بود تا اینکه سرانجام مناجات های شبانه او در دل شب های تاریک به خصوص در جبهه «پنجوین» به هدف اجابت می رسد و در مورخه 62/8/13 در عملیات پیروزمند والفجر4 شَهد گوارای شهادت را می نوشد. راوی مانند بسیاری از دیگر شهیدان انقلاب اسلامی گمنام زیست و بی نام از دنیا گسست و به حق پیوست. پیش از آنکه با مال و مقام و پست و شهرت و محبت همسر و فرزند آشنا گردد، به عشق جاوید و پایدار خدا پیوست و همچون سلمان و ابوذر، تشنه اسلام و محبت مولایش بود. آری همچون بلال آزادگشته از بند ستم، شیفته مرادش بود و با تمام وجود خویش با فشاندن خون سرخش در افق انقلاب اسلامی، کلمه (أحَد) را به شهادت نشاند. هر کس با او کمی آشنایی داشت، وی را نوجوانی پاک و مخلص، صادق و متین و با وقار می یافت. در چشمان معصومش همیشه عفت و حیاء نمایان بود و هیچ گاه تندی و پرخاش نمی کرد. آری او قهرمان بی ادعای تواضع و اخلاص بود که با تواضعش آفرید و با گمنامی اش، نامها و افتخارات آورد و با بی اعتنایی اش به دنیا آخرت را خرید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی شود